کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمت مغناطیسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خط سمت
لغتنامه دهخدا
خط سمت . [ خ َطْ طِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد ارباب هیئت خطی است که دو نقطه ٔ سمت را بیکدیگر اتصال می دهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
دائره ٔ سمت
لغتنامه دهخدا
دائره ٔ سمت . [ ءِ رَ / رِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ای عظیمة از فلک که بر دو قطب افق و دو قطب منطقه بگذرد. صاحب کشاف اصطلاح الفنون آرد: دائرة سمت ، هی عظیمة تمر بقطبی الافق و بقطبی المنطقة. و تسمی ایضاً بدائرة وسط سماالرؤیةو بدائرة و...
-
جستوجو در متن
-
واحد شدت میدان مغناطیسی
لغتنامه دهخدا
واحد شدت میدان مغناطیسی . [ح ِ دِ ش ِدْ دَ ت ِ م َ / م ِ ن ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) واحدی است که برای سنجش شدت میدان مغناطیسی به کار میرود. واحد شدت میدان مغناطیسی در دستگاه .S.G.C گوس است . رجوع به گوس و میدان مغناطیسی شود.
-
مغناطیسی
لغتنامه دهخدا
مغناطیسی . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مغناطیس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مغناطیس شود.- خواب مغناطیسی ؛ خواب بند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به خواب بند شود.- قوه مغناطیسی ؛ در تداول ، قوه ٔ جاذبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
-
واحد فلوی نیروی مغناطیسی
لغتنامه دهخدا
واحد فلوی نیروی مغناطیسی . [ ح ِ دِ ف ِ ی ِ رو ی ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای اندازه گیری فلوی مغناطیسی به کار میرود. واحد فلوی نیروی مغناطیسی در دستگاه .S.G.C ماکسول است و آن مقدار فلوئی است که از داخل حلقه ای بسطح یک سانتیمتر ...
-
مانیتیسم
لغتنامه دهخدا
مانیتیسم . [ ی ِ تی ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح فیزیک ) مغناطیس . جاذبه . (فرهنگ فارسی معین ). || تحت تسلط و اراده ٔ خود قرار دادن شخص دیگری را بوسیله ٔ نگاهها و حرکات دست و او را به خواب مغناطیسی فرو بردن . به خواب مغناطیسی فرو بردن . خواب مغناطیسی . (...
-
طیف مغناطیسی
لغتنامه دهخدا
طیف مغناطیسی . [ طَ / طِ ف ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شکل مخصوصی است که براده های آهن که در روی صفحه ریخته شده است بر اثر قرار دادن آهن ربائی در زیر صفحه بخود میگیرند، از جریان الکتریک نیز آن شکل پیدا میشود.
-
گالوانومتر
لغتنامه دهخدا
گالوانومتر. [ن ُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) آلتی است برای اندازه گرفتن شدت جریان الکتریک . اساس آن عقربه ٔ مغناطیسی است که در مقابل صفحه ٔ مدرجی (که غالباً برحسب درجه ٔ حرارت تقسیم شده است ) حرکت می کند و چون در میدان مغناطیسی حاصل از جریان واقع شود منحرف ...
-
استهواء
لغتنامه دهخدا
استهواء. [ اِ ت ِهَْ ] (ع مص ) سرگشته کردن . (زوزنی ) (وطواط). سرگشته گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). شیفته دل گردانیدن . || از راه بردن . بفریفتن . || طلب سرگشتگی کردن . || سرگشتگی .سرگشته شدن . || خواب مغناطیسی . تنویم مغناطیسی . خوا...
-
خواب مغناطیسی
لغتنامه دهخدا
خواب مغناطیسی . [ خوا / خا ب ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواب بندی . نوعی لختی و بی ارادگی که در مانیتیزم برای شخصی پیدا میشود. مانتیزم . رجوع به «خواب بندی « »مانیتیزم » شود.
-
آشکارسازی
لغتنامه دهخدا
آشکارسازی . [ ش ْ / ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل آشکار ساختن جریانهای برق مغناطیسی . (فرهنگستان ).
-
آشکار ساختن
لغتنامه دهخدا
آشکار ساختن . [ ش ْ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) ظاهر کردن . || ظاهر کردن جریانهای برق مغناطیسی . (فرهنگستان ).
-
آشکارساز
لغتنامه دهخدا
آشکارساز. [ ش ْ / ش ِ ] (اِمرکب ) اسبابی که وجود جریانهای برق مغناطیسی را ظاهر میسازد. (فرهنگستان ).
-
مانیتیزور
لغتنامه دهخدا
مانیتیزور. [ ی ِ تی زُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) کسی که دیگری را به خواب مغناطیسی فروبرد. عامل مانیتیسم . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مانیتیسم شود.