کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سماعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سماعة
لغتنامه دهخدا
سماعة. [ س َ ع َ ] (ع مص ) شنودن . (آنندراج ). || (ص ) شنوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سماعة
لغتنامه دهخدا
سماعة. [ س َم ْ ما ع َ ] (ع ص ) گوش شنوا. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ابن سماعه
لغتنامه دهخدا
ابن سماعه . [ اِ ن ُ س َ ع َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن سماعة تمیمی . از فقهای حنفی ، شاگرد قاضی ابویوسف . او بزمان مأمون ، قاضی جانب غربی بغداد بود و در دوره ٔ معتصم برای ضعف بینائی از قضا کناره گرفت و به سال 233 هَ .ق . وفات کرد و متجاوز از صد سال د...
-
واژههای همآوا
-
سماعت
لغتنامه دهخدا
سماعت . [ س َ ع َ ] (مص ) شنیدن . (از غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن سماعه ٔ تمیمی . رجوع به ابن سماعه ... شود.
-
عوف
لغتنامه دهخدا
عوف . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ربیعبن سماعة، مشهور به ذوالخمار. رجوع به ذوالخمار، و الاعلام زرکلی شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن سماعة. رجوع به حسن بن محمدبن سماعةبن مهران شود.
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن ایوب . او راست : کتاب حدیث که حسن بن محمدبن سماعه متوفی 263 هَ . ق . از وی نقل کند. (ذریعه ج 6 ص 323 از فهرست طوسی ) (عیون الاخبار ج 3 ص 125).
-
علی طاطری
لغتنامه دهخدا
علی طاطری . [ ع َ ی ِ طَ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد طائی جرمی کوفی . مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن . وی فقیه و محدث و از شیوخ واقفه بود. حسن بن محمدبن سماعه ٔ صیرفی حضرمی (متوفی بسال 263 هَ . ق .) نزد او تحصیل کرده است . او راست : 1- الامامة. 2- ال...
-
کرنا
لغتنامه دهخدا
کرنا. [ک َ ] (اِ مرکب ) کرنای . کرنی . نای که برای شنواندن مردم کر بکار رود. سماعه . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از نفیر. (ناظم الاطباء). کره نای . خرنای . نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار می رفت و اینک در ولایات شمالی ایران (مخصوصاً گیلان ) به هن...
-
شنوا
لغتنامه دهخدا
شنوا. [ ش َ / ش ِ ن َ ] (نف ) که شنود. مقابل کر. آنکه کر نیست . دارای حس شنوائی . شنونده و مستمع و سامع. (ناظم الاطباء). سامع. سمیع. (دهار). شنونده و سمیع. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و بادی در گوش او دمید شنوا شد. (قصص الانبیاء ص 191).بشنوانید مرا ش...
-
اصحاب رای
لغتنامه دهخدا
اصحاب رای . [ اَ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحبان رای .صاحبنظران . خداوندان اندیشه و رای : اصحاب رای به مدارا... گرد خصم درآیند. (کلیله و دمنه ).برند از جهان با خود اصحاب رای فرومایه ماند بحسرت بجای . سعدی .|| (اِخ ) حنفیه . اصحاب ابوحنیفه نعمان...