کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سماحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سماحت
لغتنامه دهخدا
سماحت . [ س َ ح َ ] (ع اِمص ) جوانمردی . (غیاث ). جوانمردی . مروت . (ناظم الاطباء). بذل کردن بعضی از چیزها است بطیب قلب که بذل آن بر او واجب نباشد. (نفایس الفنون ) : و در آن مجلس قصه ٔ سماحت و سخاوت برامکه رحمهم اﷲ میخواندند. (تاریخ بیهقی ص 16).سماحت...
-
واژههای مشابه
-
سماحت پسند
لغتنامه دهخدا
سماحت پسند. [ س َ ح َ پ َ س َ ] (نف مرکب ) کسی که از سماحت و جوانمردی مسرور میگردد. (ناظم الاطباء).
-
سماحت پیشه
لغتنامه دهخدا
سماحت پیشه . [ س َ ح َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) جوانمرد. سخی . || نیک نهاد. || متواضع. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
سماحة
لغتنامه دهخدا
سماحة. [ س َ ح َ ] (ع مص ) سخاوت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشایش آنچه غیرواجب است از راه نکوکاری . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از تعریفات جرجانی ). || نازیبا شدن . (المصادر زوزنی ). || جوانمرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سماحت شود.
-
جستوجو در متن
-
سمناک
لغتنامه دهخدا
سمناک . [ س َ ] (اِ) سماحت و آن بذل کردن بضرورت باشد، یعنی برو واجب شود بسببی از اسباب . (برهان ) (آنندراج ). سماحت و بذل بضرورت و لزوم . (ناظم الاطباء).
-
سموحة
لغتنامه دهخدا
سموحة. [ س ُ ح َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . (آنندراج ). رجوع به سماحت و سماحة شود.
-
آسان گذاری
لغتنامه دهخدا
آسان گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) سماحت .مسامحه . تسامح . مسامحت . مساهله . اغماض : به آسان گذاری دمی میشمارکه آسان زیَد مرد آسان گذار.نظامی .
-
سماحة
لغتنامه دهخدا
سماحة. [ س َ ح َ ] (ع مص ) سخاوت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشایش آنچه غیرواجب است از راه نکوکاری . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از تعریفات جرجانی ). || نازیبا شدن . (المصادر زوزنی ). || جوانمرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سماحت شود.
-
اسمح
لغتنامه دهخدا
اسمح . [ اَ م َ] (ع ن تف ) آسانتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اَسهل . || جوانمردتر. (ناظم الاطباء). سمح تر. باسماحت تر. نعت تفضیلی از سماحت . (یادداشت مؤلف ).- امثال : اسمح من شیطان علی فیل . اسمح من لافظة . (المزهر ص 298).اسمح من مخَّةالریر .
-
عسر
لغتنامه دهخدا
عسر. [ ع َ س َ ] (ع مص ) درپیچان شدن بر کسی کار. (از منتهی الارب ). دشوار شدن کار. (دهار). سخت شدن کار. ضد یَسر. (از اقرب الموارد). عسر [ ع ُ / ع ُس ُ ] . و رجوع به عُسْر و عُسُر شود. || برابر نمودن کار را هر دو دست . (از منتهی الارب ). أعسر و چپ دس...
-
جوانمردی
لغتنامه دهخدا
جوانمردی . [ ج َ م َ ] (حامص مرکب ) صفت جوانمرد. مروت . فتوت . رادی . سخاوت . سخاء. (دهار). جود. (مهذب الاسماء). مردانگی . مکرمت . کرم . (منتهی الارب ). سماحت . سماح . (دهار). همت : شاهی که نشد معروف الا بجوانمردی الا بنکونامی الا بنکوکاری . منوچهری ...
-
مطلب
لغتنامه دهخدا
مطلب . [ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) جد رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (غیاث ) (آنندراج ). مطلب بن عبدمناف . (از لباب الانساب ). مطلب بن عبد مناف بن قصی . از قریش جد جاهلی و از اعمام بزرگ نبی (ص ) و برادر هاشم جد حضرت رسول اکرم بود. وی فیض نامیده میشد برای...