کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلیم برام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کهریز سلیم
لغتنامه دهخدا
کهریز سلیم . [ ک َ س َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان سلگی است که در شهرستان نهاوند واقع است و 580 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
نهر سلیم
لغتنامه دهخدا
نهر سلیم . [ن َ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منیوحی بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان ، در 17 هزارگزی شمال غربی نهر قصر و 11 هزارگزی جنوب جاده ٔ خسروآباد به آبادان ، در دشت گرمسیری واقع و دارای 300 تن سکنه است . آبش از اروندرود، محصولش خرما و ان...
-
سلطان سلیم
لغتنامه دهخدا
سلطان سلیم . [ س ُ س َ ] (اِخ ) از پادشاهان عثمانی که از 1512 تا 1520 م . سلطنت کرده ، و مدت سلطنت وی 8 سال و 8 ماه و 8 روز بوده است . وی در سال 926 هَ . ق . و 1520 م . درگذشت و جانشین وی سلطان سلیمان شد. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه ٔ رشی...
-
سلیم کردستانی
لغتنامه دهخدا
سلیم کردستانی . [ س َ م ِ ک ُ دِ ] (اِخ )میرزا سلیم مردی صبور و سلیم بوده و شصت سال عمر نموده و در سنه ٔ 1214 هَ . ق . فوت شده است . از اوست :تا ز چشم تو رسد مستی سرشارمرانیست با آرزوی نشئه ٔ می کار مرا.ایضاًکس بدشمن نکند آنچه بمن جانم کردمرد از هجرش...
-
سلیم الصدر
لغتنامه دهخدا
سلیم الصدر. [ س َ مُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) آدم آرام و بی شر : نعیم که صاحب او بوده مردی سلیم الصدر و بی غایله بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
سلیم القلب
لغتنامه دهخدا
سلیم القلب . [ س َ مُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) غریب و مسکین و آنرا سلیم دل نیز گویند. (آنندراج ). آنکه قلب سالم و بی آزار دارد : از سر ضعفم سلیم القلب اگر زورم دهندبا اناالاعلی زنان فرش خدایی گسترم .خاقانی (از آنندراج ).
-
سلیم النفس
لغتنامه دهخدا
سلیم النفس . [ س َ مُن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) پاک نژاد و بی اذیت . (ناظم الاطباء). بی آزار. نیک سرشت . رجوع به سلیم نفس و سلیم شود.
-
سلیم دل
لغتنامه دهخدا
سلیم دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) ساده دل . بی مکر. بی ریا. (ناظم الاطباء) : آن یکی گفت از سر سردی که بدیدم سلیم دل مردی . سنایی .گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای . خاقانی .گفتا که مکن ای سلیم دل مردپیرامن این حدیث ن...
-
سلیم دلی
لغتنامه دهخدا
سلیم دلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دلی . || بلاهت . (منتهی الارب ). حماقت : و حرب صفین و حدیث حکمین و سلیم دلی با موسی اشعری و فریب عمروبن العاص . (تاریخ سیستان ص 109).
-
سلیم رای
لغتنامه دهخدا
سلیم رای . [ س َ ] (ص مرکب ) درست اندیشنده : در بخت چو من سلیم رایی شایستی اگر بدی وفایی .نظامی .
-
سلیم کندی
لغتنامه دهخدا
سلیم کندی . [ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و جویبار عربلو. محصول آنجا غلات ، توتون ، کشمش ، چغندر، حبوبات . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی آنان جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیا...
-
سلیم نفس
لغتنامه دهخدا
سلیم نفس . [س َ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه دارای نفس سلیم باشد. بی آزار: آسوده خاطر و سلیم نفس بگذاشت . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 141). رجوع به سلیم و سلیم النفس شود.
-
غلامحسین سلیم
لغتنامه دهخدا
غلامحسین سلیم . [ غ ُ ح ُ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) زرد بوری . مورخ هندی است . او راست کتاب «ریاض السلاطین » و آن کاملترین کتاب به فارسی است که از تاریخ اسلام در بنگال گفتگو میکند. (از اعلام المنجد).
-
شاه سلیم
لغتنامه دهخدا
شاه سلیم . [س َ ] (اِخ ) دهی از بخش زابلی شهرستان سراوان . دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
قلعه سلیم
لغتنامه دهخدا
قلعه سلیم .[ ق َ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهر کرد، واقع در 28هزارگزی باختر بروجن و 3هزارگزی راه بروجن به شلمراز. موقع جغرافیائی آن دامنه کوه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 229 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ،...