کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلیمسانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن ایوب بن سلیم رازی . ادیب و فقیه شافعی شاگرد ابوحامد اسفراینی بود. او بشهر صور از بلاد شام اقامت گزید و در بازگشت از زیارت خانه ٔ خدا به سال 447 هَ . ق . بدریای قلزم غرقه شد. او راست : اشاره ، غریب الحدیث ، التقریب و...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. داری 125 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون ،حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) نام سه تن از سلاطین عثمانی :1 - سلیم اول ابن بایزید دوم (جلوس 918 هَ . ق . فوت 926 هَ . ق .). وی بسیار جسور و سفاک بود. مورخان ترک او را «یاووز» (برنده ٔ قاطع) و اروپائیان وی را درنده لقب داده اند. وی ظرف هشت سال سلطنت ، شاه اسم...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (ع ص ) درست و صاحب سلامت . (غیاث ). بی عیب و درست . (مهذب الاسماء). درست و بی گزند از آفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی گزند وبی عیب و تندرست و سالم . (ناظم الاطباء) : می لعل گون خوشتراست ای سلیم ز خونابه ٔ اندرون یتیم . فردوسی .گفتم...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن قیس هلالی . از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام . حجاج چون بقتل او مصمم شد، سلیم بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او سلیم را پناه داده و گاه مرگ به ابان گفت : ترا برمن حقی است و اینک مرگ من فرارسیده است و کتاب ...
-
کهریز سلیم
لغتنامه دهخدا
کهریز سلیم . [ ک َ س َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان سلگی است که در شهرستان نهاوند واقع است و 580 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
نهر سلیم
لغتنامه دهخدا
نهر سلیم . [ن َ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منیوحی بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان ، در 17 هزارگزی شمال غربی نهر قصر و 11 هزارگزی جنوب جاده ٔ خسروآباد به آبادان ، در دشت گرمسیری واقع و دارای 300 تن سکنه است . آبش از اروندرود، محصولش خرما و ان...
-
سلطان سلیم
لغتنامه دهخدا
سلطان سلیم . [ س ُ س َ ] (اِخ ) از پادشاهان عثمانی که از 1512 تا 1520 م . سلطنت کرده ، و مدت سلطنت وی 8 سال و 8 ماه و 8 روز بوده است . وی در سال 926 هَ . ق . و 1520 م . درگذشت و جانشین وی سلطان سلیمان شد. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ترجمه ٔ رشی...
-
سلیم کردستانی
لغتنامه دهخدا
سلیم کردستانی . [ س َ م ِ ک ُ دِ ] (اِخ )میرزا سلیم مردی صبور و سلیم بوده و شصت سال عمر نموده و در سنه ٔ 1214 هَ . ق . فوت شده است . از اوست :تا ز چشم تو رسد مستی سرشارمرانیست با آرزوی نشئه ٔ می کار مرا.ایضاًکس بدشمن نکند آنچه بمن جانم کردمرد از هجرش...
-
سلیم الصدر
لغتنامه دهخدا
سلیم الصدر. [ س َ مُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) آدم آرام و بی شر : نعیم که صاحب او بوده مردی سلیم الصدر و بی غایله بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
سلیم القلب
لغتنامه دهخدا
سلیم القلب . [ س َ مُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) غریب و مسکین و آنرا سلیم دل نیز گویند. (آنندراج ). آنکه قلب سالم و بی آزار دارد : از سر ضعفم سلیم القلب اگر زورم دهندبا اناالاعلی زنان فرش خدایی گسترم .خاقانی (از آنندراج ).
-
سلیم النفس
لغتنامه دهخدا
سلیم النفس . [ س َ مُن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) پاک نژاد و بی اذیت . (ناظم الاطباء). بی آزار. نیک سرشت . رجوع به سلیم نفس و سلیم شود.
-
سلیم دل
لغتنامه دهخدا
سلیم دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) ساده دل . بی مکر. بی ریا. (ناظم الاطباء) : آن یکی گفت از سر سردی که بدیدم سلیم دل مردی . سنایی .گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای . خاقانی .گفتا که مکن ای سلیم دل مردپیرامن این حدیث ن...
-
سلیم دلی
لغتنامه دهخدا
سلیم دلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) ساده دلی . || بلاهت . (منتهی الارب ). حماقت : و حرب صفین و حدیث حکمین و سلیم دلی با موسی اشعری و فریب عمروبن العاص . (تاریخ سیستان ص 109).
-
سلیم رای
لغتنامه دهخدا
سلیم رای . [ س َ ] (ص مرکب ) درست اندیشنده : در بخت چو من سلیم رایی شایستی اگر بدی وفایی .نظامی .