کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلک لاَّلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلک لاَّلی
لغتنامه دهخدا
سلک لاَّلی . [ س ِ ک ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دندان معشوق . (رشیدی ). کنایه از عقد دندان محبوبان . || عقد مروارید. (برهان ). رجوع به سلک شود.
-
واژههای مشابه
-
هم سلک
لغتنامه دهخدا
هم سلک . [ هََ س ِ ] (ص مرکب ) همره . هم روش . دو تن که پیرو یک شیوه ٔ زندگی هستند.
-
سلک دور قمر
لغتنامه دهخدا
سلک دور قمر. [ س ِ ک ِ دَ / دُو رِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و روزگار است . || کنایه از شب و روز. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سمط
لغتنامه دهخدا
سمط. [ س ِ ] (ع اِ) رشته ٔ مروارید. (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار) (السامی ). رشته ٔ مروارید یا شبه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : خامه ٔ او چو یار شد بادست سمط لؤلؤ ز یک نقط پیوست . سنایی .درکتاب محکم لاَّلی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظ...
-
منظوم
لغتنامه دهخدا
منظوم . [ م َ ] (ع ص ) به رشته کشیده شده و منظم شده . (ناظم الاطباء). به رشته کرده . مرتب کرده و آراسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : امور دولت و اشغال مملکت در سلک ارادت به نجح آمال منظوم . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 52). سلک این احوال منظوم ماند. (مرز...
-
نظم
لغتنامه دهخدا
نظم . [ ن َ ] (ع اِ) شعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلام موزون . مقابل نثر. (المنجد) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). سخن راست کرده بر وزن . (از مهذب الاسماء). شعر. چامه . پیوسته . سرود. نظام . (یادداشت مؤلف ) : ز گاه کیومرث تا ی...
-
رشته
لغتنامه دهخدا
رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از شعوری ج 2 ورق 20). از قبیل بافته ٔ ابریشمینه مانند رشته ٔ سر علم و گلوگاه نیزه و آنکه درو...
-
ابوعلی بن سینا
لغتنامه دهخدا
ابوعلی بن سینا. [ اَ ع َ لی ی ِ ن ِ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن حسن بن علی بن سینا ملقب به حجةالحق شرف الملک امام الحکماء. معروف به شیخ الرئیس . از حکمای فخام و علمای کبار جهان و اطبای اسلام است . مراتب علمش بیشتر از آن که محاسب وهم تواند احصا کند و مقا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب . مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی . او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و از متبرزین حفاظ است و دیوان محدثین بوی ختم شده است و او از شیوخ عصر خویش به بغداد و بصره ...