کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطنت طلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلطنت طلب
لغتنامه دهخدا
سلطنت طلب . [ س َ طَ ن َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) سلطنت طلب کننده . || آنکه طرفدار حکومت سلطنتی باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
سلطنت کردن
لغتنامه دهخدا
سلطنت کردن . [ س َطَ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پادشاهی کردن : هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری در دست خوبرویان دولت بود اسیری .سعدی .
-
سلطنت کشیدن
لغتنامه دهخدا
سلطنت کشیدن . [ س َ طَ ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فرمانبرداری کردن . اطاعت : ای خداوندی که گردون با همه فرماندهی میکشد از بندگانت صد هزاران سلطنت .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
سلطنت آباد
لغتنامه دهخدا
سلطنت آباد. [ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران . آب آن از قنات و محصول آن غلات جزئی است . شغل اهالی کارگری کارخانه ٔ مهمات سازی تسلیحات ارتش . راه شوسه به تهران دارد. و همه روزه اتوبوس رفت و آمد مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
-
سلطنت خانه
لغتنامه دهخدا
سلطنت خانه . [ س َ طَ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سرای سلطنت . درگاه پادشاهی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سلطنت ران
لغتنامه دهخدا
سلطنت ران . [ س َ طَ ن َ ] (نف مرکب ) پادشاه . (آنندراج ) (بهار عجم ). سلطنت راننده .آنکه پادشاهی کند. (فرهنگ فارسی معین ) : یکی سلطنت ران و صاحب شکوه فرو خواست رفت آفتابش بکوه .سعدی .
-
سلطنت طلبی
لغتنامه دهخدا
سلطنت طلبی . [ س َ طَ ن َ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) طرفداری از حکومت سلطنتی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
ژهو
لغتنامه دهخدا
ژهو.[ ژِ ] (اِخ ) (کمپانیی دو) نام گروهی از آدمکشان سلطنت طلب . اینان بعد از نُهم ترمیدور از دسته ٔ مخالف خود جمهوری خواهان با کمال شقاوت انتقام میکشیدند.
-
کازالس
لغتنامه دهخدا
کازالس . [ ل ِ ] (اِخ ) ژاک دو. رجل سیاسی فرانسه ، متولد در «گرناد» (گارون علیا) (1758 - 1805) یکی از ناطقین حزب سلطنت طلب در «مجلس مؤسسان » . وی پس از «دهم اوت » هجرت گزید.
-
حاجی خاتون
لغتنامه دهخدا
حاجی خاتون . (اِخ ) چهارمین زن اولجایتو سلطان خواهر امیرعلی و مادر ابوسعید. او در کارهای سلطنت مداخله میکردو آنگاه که سلطنت ارپاگاون هنوز قوامی نگرفته بود، یعنی سنه ٔ 736 هَ . ق . حاجی خاتون با دلشاد خاتون و عده ای از امراء آشوب طلب گرد علی پادشاه بر...
-
مستدعی
لغتنامه دهخدا
مستدعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستدع . نعت فاعلی از استدعاء. درخواست کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه خواهش کند. خواهشمند. طلب کننده . خواهنده . خواستار.- مستدعی تمییز ؛ فرجام خواه . (لغات فرهنگستان ).- مستدعی شدن ؛ درخواست کردن . خواهشمند شدن .- مستدع...
-
سپهسالار
لغتنامه دهخدا
سپهسالار. [ س ِ پ َ ] (اِخ ) حاجی میرزا حسینخان قزوینی معروف به سپهسالار اعظم و ملقب به مشیرالدوله (1241 - 1298 هَ . ق . / 1836 - 1881 م .) یکی از رجال نیکنام و اصلاح طلب ایران در دوره ٔ قاجاریه بود که بعد از قتل امیرکبیر مصلح و متفکر و مرد مبارزایرا...
-
قاهر
لغتنامه دهخدا
قاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (ملک ...) محمدبن ملک منصورسیف الدین قلاون . وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هَ . ق . در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت . او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسن...