کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطنتطلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سلطنت طلبی
لغتنامه دهخدا
سلطنت طلبی . [ س َ طَ ن َ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) طرفداری از حکومت سلطنتی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سلطنت
لغتنامه دهخدا
سلطنت . [ س َ طَ ن َ ] (ع اِمص ) پادشاهی . (مهذب الاسماء). پادشاهی . شهریاری . فرمانروایی . حکومت . (ناظم الاطباء). سلطنة : پانصد هجرت از جهان هیچ ملک چنو نزاداز خلفای سلطنت تا خلفای راستین . خاقانی .لاف فریدون زدن و آنگه ضحاک وارسلطنت و شیطنت هردو ب...
-
طلبی
لغتنامه دهخدا
طلبی . [ طَ ل ِ بی ی ] (ع ص نسبی ) با یاء نسبت . نزد علماء علم معانی عبارت است از سخنی که به کسی که متردد در حکمی است القاء شده باشد، مانند آنکه به شخص متردد گوئی : اِن زیداً قائم ٌ، و تأکید در مثل این چنین سخن نیکو باشد. هکذا یستفاد من الاطول فی با...
-
سلطنت کردن
لغتنامه دهخدا
سلطنت کردن . [ س َطَ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پادشاهی کردن : هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری در دست خوبرویان دولت بود اسیری .سعدی .
-
سلطنت کشیدن
لغتنامه دهخدا
سلطنت کشیدن . [ س َ طَ ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فرمانبرداری کردن . اطاعت : ای خداوندی که گردون با همه فرماندهی میکشد از بندگانت صد هزاران سلطنت .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
سلطنت آباد
لغتنامه دهخدا
سلطنت آباد. [ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران . آب آن از قنات و محصول آن غلات جزئی است . شغل اهالی کارگری کارخانه ٔ مهمات سازی تسلیحات ارتش . راه شوسه به تهران دارد. و همه روزه اتوبوس رفت و آمد مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
-
سلطنت خانه
لغتنامه دهخدا
سلطنت خانه . [ س َ طَ ن َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سرای سلطنت . درگاه پادشاهی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سلطنت ران
لغتنامه دهخدا
سلطنت ران . [ س َ طَ ن َ ] (نف مرکب ) پادشاه . (آنندراج ) (بهار عجم ). سلطنت راننده .آنکه پادشاهی کند. (فرهنگ فارسی معین ) : یکی سلطنت ران و صاحب شکوه فرو خواست رفت آفتابش بکوه .سعدی .
-
سلطنت طلب
لغتنامه دهخدا
سلطنت طلب . [ س َ طَ ن َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) سلطنت طلب کننده . || آنکه طرفدار حکومت سلطنتی باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کام طلبی
لغتنامه دهخدا
کام طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) کامجویی . رجوع به کامجویی در همین لغت نامه شود.
-
زیاده طلبی
لغتنامه دهخدا
زیاده طلبی . [ دَ / دِ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) افزون جوئی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معروف . (آنندراج ). میل فوق العاده . آرزوی بی مناسبت و خواهش مفرط. (ناظم الاطباء). عمل زیاده طلب . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
سلامت طلبی
لغتنامه دهخدا
سلامت طلبی . [ س َ م َ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) طلب کردن سلامتی : صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظهرچه کردم همه از دولت قرآن کردم .حافظ.
-
صلح طلبی
لغتنامه دهخدا
صلح طلبی . [ ص ُ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) آشتی خواهی . صلح جوئی . رجوع به صلح جو، صلح طلب و صلح شود.
-
واقعه طلبی
لغتنامه دهخدا
واقعه طلبی . [ ق ِ ع َ / ع ِ طَ ل َ] (حامص مرکب ) حادثه جوئی . ماجراجوئی . فتنه انگیزی .
-
آزادی طلبی
لغتنامه دهخدا
آزادی طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آزادی طلب . آزادیخواهی .