کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطنتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گاروک بد
لغتنامه دهخدا
گاروک بد. [ ب َ ] (اِ) رئیس کارگران سلطنتی و غیره در ایران باستان .
-
شافاط
لغتنامه دهخدا
شافاط. (اِخ ) یکی از سلسله ٔ سلطنتی یهودا. (قاموس کتاب مقدس ).
-
سلطنت طلبی
لغتنامه دهخدا
سلطنت طلبی . [ س َ طَ ن َ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) طرفداری از حکومت سلطنتی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
یرک
لغتنامه دهخدا
یرک . [ ی ُ ] (اِخ ) شاخه ای از خاندان سلطنتی پلانتاژنه ، و دوک دِیُرک لقبی است در انگلستان غالباً به برادر پادشاه دهند. (یادداشت مؤلف ).
-
تانیس
لغتنامه دهخدا
تانیس . (اِخ ) از شهرهای مصر باستان در میان مصب نیل که مقر پادشاهان «هیکسُس » و منشاء بیست ویکمین سلاله ٔ سلطنتی مصر بود.
-
قیچاچی خانه
لغتنامه دهخدا
قیچاچی خانه . [ ق َ / ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در عصر صفویه ، بمعنی خیاطخانه ٔ سلطنتی است . رجوع به قیچاجی خانه شود.
-
مسخرین
لغتنامه دهخدا
مسخرین . [ م َ خ َ ] (اِ) به لغت اهالی مراکش . آنانکه فرامین سلطنتی را از جایی به جایی حمل می کنند. (ناظم الاطباء).
-
است
لغتنامه دهخدا
است . [ اِ ] (اِخ ) (خاندان ...) خانواده ٔسلطنتی مشهور ایتالیا، که دیری در فِرّار، مُدِن و رِگژیو حکومت داشت و از آریُست و تاس حمایت میکرد.
-
ایشیک خانه
لغتنامه دهخدا
ایشیک خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اداره ٔ تشریفات سلطنتی قاجاریان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خانسالار
لغتنامه دهخدا
خانسالار. (اِ مرکب ) رئیس میز پادشاهی . ناظر سلطنتی . (ناظم الاطباء). رجوع به «خوانسالار» شود.
-
حسن کاشی
لغتنامه دهخدا
حسن کاشی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) خطاط بوده . رجوع به نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی ص 148 شود.
-
داوری
لغتنامه دهخدا
داوری . [ وَ ] (اِخ ) محمد. خوشنویس است . رجوع به کتاب نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه سلطنتی ایران شود.
-
سلطنت طلب
لغتنامه دهخدا
سلطنت طلب . [ س َ طَ ن َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) سلطنت طلب کننده . || آنکه طرفدار حکومت سلطنتی باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بابهائی
لغتنامه دهخدا
بابهائی . (اِخ ) در نصیبین مردی بابهای نام که از دودمان سلطنتی بوده افتخاراً برای امنیت سرحد سمت استانداری یافت . (ایران در زمان ساسانیان چ 1 ص 86).
-
اورلئان
لغتنامه دهخدا
اورلئان . [ اُرْ ل ِ ] (اِخ ) ارلئان . نام خانوادگی چهار شاخه از خاندان سلطنتی فرانسه که شاهزادگان آن غالباً دوک نشین اورلئان را در تصرف داشتند و نام خود را نیزاز آن گرفته اند. رجوع به دایرةالمعارف فارسی شود.