کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلحشور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلحشور
لغتنامه دهخدا
سلحشور.[ س ِ ل َ ] (نف مرکب ) مخفف سلاح شور. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سپاهی و مستعد قتال و جدال باشد و معنی آن سلاح ورز است که از سلاح بهم رسانیدن و تحصیل کردن اسباب جنگ باشد و در عربی مقدمة الجیش خوانند و به ترکی شرباشاران گویند. (برهان ). سلاح...
-
جستوجو در متن
-
بنوالحرب
لغتنامه دهخدا
بنوالحرب . [ ب َ نُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) مردمان سلحشور و جنگ آزموده و شجاع و دلیر را گویند. (المرصع).
-
آسور بانی پال
لغتنامه دهخدا
آسور بانی پال . (اِخ ) نام پادشاه آسور (669-626 ق .م .)، و او پادشاهی مقتدر و سلحشور بوده و مملکت بابل و ایلام را تسخیر کرده است .
-
اسیرتا
لغتنامه دهخدا
اسیرتا. [ اَ رِ ] (اِخ ) بخشی از کردان ، چادرنشین و چوپان و رمه بان و سلحشور. (تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص 102).
-
بیش زور
لغتنامه دهخدا
بیش زور. (ص مرکب ) بسیارزور. بنیرو. قوی . با قوت بسیار : جوانی ببدرقه همراه من بود سپرباز چرخ انداز سلحشور و بیش زور که به ده مرد توانا کمان او را بزه کردندی . (گلستان ).
-
شورسلح
لغتنامه دهخدا
شورسلح . [ س ِ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سلحشور. ورزیدن سلاح جنگ باشد و بکار فرمودن یعنی چگونه بکار باید فرمود. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به سلحشور شود. || کسی که مستعد قتال و جدال باشد. (از برهان ) (آنندراج ). کسی که مستعد وآماده ٔ قتال و جدال باش...
-
ارخوه
لغتنامه دهخدا
ارخوه . [ اَ ] (اِخ ) آرخوه . قصبه ایست کوچک در قضای خوپه ، از ولایت لازستان در 4 هزارگزی جنوب غربی خوپه بساحل دریا، در دهانه ٔ نهری کوچک . مردم این ناحیه سلحشور و جنگاور و جسورند و عمده ٔ شغل آنان بریدن چوب است و در آنجا مکتب ابتدائی است . (قاموس ال...
-
گامیرا
لغتنامه دهخدا
گامیرا. (اِخ ) مردمانی که در زمان سارکن دوم (722 - 701 ق .م .) از طرف شمال به مملکت وان فشار می آوردند پیدایش این مردم قوی و سلحشور از سواحل دریای آزوف و از راه قفقاز است که به حوالی فلات ایران آمده بودند. ولات دیگر آسور این مردمان را گامیرا مینامند....
-
سلاح شور
لغتنامه دهخدا
سلاح شور. [ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه در فن سپاهیگری مهارت تام داشته باشد و معنی ترکیبی آن ورزش و استعمال کننده ٔ سلاح است . (آنندراج ). کسی که ورزش سلاح یعنی آلات جنگ کرده باشد و مستعد قتل و سلاح بسته بوده چه شور به معنی ورزش کننده آمده . (رشیدی ) : غلا...
-
چرخ انداز
لغتنامه دهخدا
چرخ انداز. [ چ َ اَ ](نف مرکب ) کماندار را گویند. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || تیرانداز استادِ شخ کمان . (انجمن آرا). آنکه کمان سخت تیر اندازد. (آنندراج ). تیرانداز. (ناظم الاطباء). کسی که با کمان سخت تیر اندازد.(فرهنگ نظام ). تیرانداز ماه...
-
پیسیدیه
لغتنامه دهخدا
پیسیدیه . [ دی َ ] (اِخ ) یکی از توابع آسیای صغیر واقع در شمال پمفیلیه و از شهرهای آن یکی انطاکیه است . و برای تمیز میان این انطاکیه و انطاکیه ٔ سوریه این را انطاکیه ٔ پیسیدیه گفتندی . (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به ایران باستان شود. صاحب قاموس الاعلا...
-
رزمجوی
لغتنامه دهخدا
رزمجوی . [ رَ ](نف مرکب ) رزمجو. آنکه آرزومند جنگ و نبرد است . جنگجو. (فرهنگ فارسی معین ). جوینده ٔ جنگ . جنگی . (فرهنگ ولف ). رزمخواه . جنگجوی . سلحشور. جنگاور : به ایران زمین باز کردند روی همه چیره دل گشته و رزمجوی . دقیقی .به التونیه است او کنون ر...
-
گندآور
لغتنامه دهخدا
گندآور. [ گ ُ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد مردانه . (لغت فرس اسدی ). مردم شجاع و دلاور و مردانه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). جنگجو. سلحشور. سلیح شور. جنگاور. کند. کندا. گنداگر. پهلو. رزم آزما. محمّد معین در حواشی برهان قاطع نویسد: این لغت در فرهنگه...
-
سلیح
لغتنامه دهخدا
سلیح . [ س ِ ] (ع ، اِ) سلحشور است که مستعد قتال و جدال و شخص سلاح بسته و مقدمةالجیش باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || اماله سلاح . (آنندراج ) (غیاث ). عربی ممال سلاح به معنی ابزار جنگ است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آلت جنگ : خروشان و کفک افکنان...