کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلجوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلجوق
لغتنامه دهخدا
سلجوق . [ س َ ] (اِخ ) ابن تقاق (دقاق ) جد خاندان سلجوقیان از رؤسای ترکمان وی و پسران و نوادگان او در جنگهایی که مابین سامانیان و امرای ایلک خانی و سلطان محمود غزنوی اتفاق می افتاد شرکت می جستند وی دو پسر داشته : داود و طغرل بیک (مؤسس سلجوقیان ) من...
-
سلجوق
لغتنامه دهخدا
سلجوق . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از اجداد سلاطین سلجوقیه بود که نسب او به افراسیاب میرسیده و طایفه ٔ سلاجقه سلاطین عظیم ایشان بوده اند. (آنندراج ). پدر کلان پادشاهان سلجوقی باشد. (برهان ). رجوع به سلجوقیان شود.
-
واژههای مشابه
-
سلجوق شاه
لغتنامه دهخدا
سلجوق شاه . [ س َ ] (اِخ ) ابن سلغربن سعد.هشتمین از اتابکان فارس سلغریان جلوس 660 هَ .ق . وفات 662 هَ .ق . است . (فرهنگ فارسی معین ) : دفتر ز شعر گفته بشوی و دگر مگوی الا دعای دولت سلجوق شاه را. سعدی .بدور دولت سلجوقشاه سلغرشاه خدایگان معظم اتابک اعظ...
-
آل سلجوق
لغتنامه دهخدا
آل سلجوق . [ ل ِ س َ] (اِخ ) در دوره ٔ ضعف و انحطاط عباسیان ، سلسله ای ازترکمانان بر ممالک اسلامی تسلط یافتند و آن را تحت حکومت درآوردند. سلاجقه به ایران و الجزیره و شام و آسیای صغیر هجوم برده و سلسله هائی را که در این نواحی فرمانروائی داشتند برانداخ...
-
جستوجو در متن
-
سلجوقی
لغتنامه دهخدا
سلجوقی . [ س َ ](ص نسبی ) منسوب به سلجوق و سلجوقیان و سلاجقه است .
-
تمر بلیغ
لغتنامه دهخدا
تمر بلیغ. [ ت َ م ُ ب َ ] (اِخ ) لقب سلجوق (ناظم الاطباء).
-
قطلمش
لغتنامه دهخدا
قطلمش . [ ] (اِخ ) ابن اسرائیل بن سلجوق . رجوع به قتلمش شود.
-
ارسلان بیغو
لغتنامه دهخدا
ارسلان بیغو. [ اَ س َ ] (اِخ ) رجوع به ارسلان بن سلجوق شود.
-
سلطان سنجر
لغتنامه دهخدا
سلطان سنجر.[ س ُ س َ ج َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه سلجوقی از پادشاهان سلجوقی است . رجوع به سلجوق و سلاجقه و سلجوقیان شود.
-
سوباشی
لغتنامه دهخدا
سوباشی . [ ] (اِخ ) به ترکی به معنی سرکش و لقبی است که پادشاه ترکستان به سلجوق سرسلسله ٔ سلجوقیان داده است . (تجارب السلف ص 259).
-
میکائیل
لغتنامه دهخدا
میکائیل . (اِخ ) پسر سلجوق جد سلاجقه . پدر طغرل بیک و جغری بیک . رجوع به سلجوقیان و سلاجقه شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برسوی . مدرس . او راست :تاریخ آل سلجوق . وفات او به سال 977 هَ .ق . بود.
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) رکن الدین طغرل بیک برادرچغری بیک . رجوع به محمدبن میکائیل بن سلجوق ... شود.