کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلانه سلانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلانه سلانه
لغتنامه دهخدا
سلانه سلانه . [ س َل ْ لا ن َ / ن ِ س َل ْ لا ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه ، آرام آرام ، یواش یواش (راه رفتن ). (فرهنگ فارسی معین ) : حاجی ... به اطراف نگاه کرد و سلانه سلانه براه افتاد. (صادق هدایت ).
-
جستوجو در متن
-
چمیدن
لغتنامه دهخدا
چمیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) بمعنی خرامان براه رفتن باشد. (برهان ). بناز و تکبر رفتن . (صحاح الفرس ). بمعنی خرامیدن .(انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) (غیاث ). روان شدن ازروی تکبر و خرامان براه رفتن . (ناظم الاطباء). با ناز و کرشمه و چم و خم راه رفتن و خرا...
-
اورنج
لغتنامه دهخدا
اورنج . [ اَ رَ ] (اِ) گیاهی است از طایفه ٔ سلانه و در داروها بکار برند و تاجریزی و سنگ انگور و روپاس و به تازی عنب الثعلب خوانند. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). سگ انگور و بعربی عنب الثعلب است ، در داروها بکار برند. (برهان ). || انگور. (ناظم...
-
بلادن
لغتنامه دهخدا
بلادن . [ب ِل ْ لا دُ ] (لاتینی ، اِ) مرکب از بلا به معنی زیبا، و دنا به معنی بانو و خاتون . (یادداشت مرحوم دهخدا).گیاهی است سمی از طایفه ٔ سلانه و شبیه به تاتوره و بزرالبنج ، و از آن جوهر سمی گیرند موسوم به اتروپین . (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیر...
-
تاتوره
لغتنامه دهخدا
تاتوره . [ رَ / رِ ] (اِ) چدار و ریسمانی که بر دست و پای اسب و استر گذارند. (آنندراج ) (انجمن آرا). چدار و بخاوی باشد از آهن و ریسمان که بر دست و پای اسب و استر گذارند. (برهان ). شکل و بخاو که بر دست و پای اسب گذارند. چدار و بندی که بر دست و پای چارپ...
-
تنباکو
لغتنامه دهخدا
تنباکو. [ تَم ْ ] (اِ) برگ معروف ، در مآثر رحیمی آورده که تنباکو از طرف فرنگ به دکن آمد و از آنجا در هند از عهد اکبر شاه رواج یافت .... (از آنندراج ). ظاهراً قسمی از ماهی زهرج جبلی که قلومس نامند بوده باشد. چه در ماهیت به قسم سیم او شبیه و در سمیت نس...
-
بادنجان
لغتنامه دهخدا
بادنجان . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی بادنگانست . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بادنگانست و آن ترکاریست معروف که بهندی بیگن گویند. (آنندراج ). باتِنگان . (محمودبن عمر). معروف است ، بعض عرب آنرا کهکب خوانند. (نزهة القلوب ). مَغْد. (المعرب جوالیقی ص 31...
-
کاکنج
لغتنامه دهخدا
کاکنج . [ ک َ / ک ِ / ک ُ ن َ ] (اِ) معرب کاکنه ٔ فارسی است و نزد عامه ٔ اهل فارس معروف به عروسک پس پرده و به شیرازی کچومن و به یونانی اوسفندنون و به سریانی خمری مرجا و به رومی اسقیدولیون و به عربی جوزالمزج و حب اللهو و به هندی راجپوتکه و به لاتینی ه...
-
تاجریزی
لغتنامه دهخدا
تاجریزی . (اِ مرکب ) گیاهی است که ثمرش در دوا استعمال میشود و نام عربیش عنب الثعلب است . (فرهنگ نظام ). گیاهی است که بته ٔ آن تاذرعی باشد و میوه ٔ آن خوشه هایی است . هر حبه ٔ آن به اندازه ٔ نخودی کوچک در اول سبز و سپس سرخ شود و دانه هاخرد در درون آن ...