کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلافة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلافة
لغتنامه دهخدا
سلافة. [ س ُ ف َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). شراب شیرین . (ابن بیطار). || هرچه فشارده شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به سلاف شود.
-
واژههای همآوا
-
سلعفة
لغتنامه دهخدا
سلعفة. [ س َ ع َ ف َ ] (ع مص ) فرو بردن چیزی را به گلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . رجوع به سلغفه شود.
-
جستوجو در متن
-
حجاف یمنی
لغتنامه دهخدا
حجاف یمنی . [ ح َج ْ جا ف ِ ی َ م َ ] (اِخ ) سیداسماعیل بن ابراهیم شعر او را در سلافة ص 457 از قول زیدبن علی بن ابراهیم حجاف یادشده آورده است . (الذریعه ج 9 صص 232-233).
-
باقشیر
لغتنامه دهخدا
باقشیر. [ ق ُ ش َ ] (اِخ ) عبداﷲبن سعید. از ادبای بزرگ بود. ظاهراً در سال 1078 هَ . ق . وفات یافته است . (از سلافة العصر ص 217). او از فقها و علمای مکه بود، همه ٔ کتابهای او در شروح و حواشی و مختصرات است از آنجمله : «اختصار نظم عقیدة اللقانی » بنظم و...
-
حجاف یمنی
لغتنامه دهخدا
حجاف یمنی . [ ح َج ْ جا ف ِ ی َ م َ ] (اِخ ) سیدزیدبن علی بن ابراهیم . سید علیخان شعر او را در قسمت شعرای یمن از سلافة ص 455 از استاد خود جعفربن کمال بحرینی آورده است . (الذریعة ج 9 ص 232) (هدیة العارفین ج 1 ص 33).
-
گلشنی دمشقی
لغتنامه دهخدا
گلشنی دمشقی . [ گ ُ ش َ ی ِ دِ م َ ] (اِخ ) ابن معصوم وی را از عارفان و سالکان صافی میشمرد و گوید: بدین سبب به صوفی ملقب شده است . او را در ادب پایگاهی است ، ولی شعرش متوسط است از آنجمله او را ابیاتی است درباره شیخ محی الدین عربی که گلشنی ملازم طریقت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی مرشدی . ادیب و فاضل مکی . سید علیخان در سلافه ٔ ترجمه ٔ او آروده است : وی در مکه بزمان شریف احمدبن عبدالمطلب منصب قضا داشت و چندی مورد غضب شریف واقع شده محبوس و مقیدبود سپس آزاد گردید و قصاید و اشعار نیکو از او نقل شد...
-
اسعردی
لغتنامه دهخدا
اسعردی . [ اِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نورالدین (619 - 656 هَ .ق .). شاعری است که در وی مجانت و ظرافت است . وی به ملک الناصر پیوست واو را به قصائدی موسوم به «ناصریات » مدح گفت و او را دیوان شعر است و نیز مجموعه ای دارد بنام «سلافة...
-
باکراع حضرمی
لغتنامه دهخدا
باکراع حضرمی . [ ک ُ ع ِ ح َ رَ ] (اِخ ) شیخ محمدبن مبارک باکراع . اصل وی حضرمی و زادگاه او مدینه بود و از ادیبان شیوا و خوش بیان بشمار میرفت و در محاضره مهارتی بسزا داشت . از اشعار او قطعه ای معروف است که به قاضی تاج الدین مالکی در تبریک به زیارت مر...
-
حثادی
لغتنامه دهخدا
حثادی . [ ] (اِخ ) شیخ محمدبن احمد مصری حثادی . از ادباء و شعرای قرن یازدهم هجری است . سیدعلیخان احوال وی را از سفرنامه سیدمحمد کبریت یاد کرده است . او راست : حاشیه ای بر بیضاوی مشتمل بر ابحاث رائقة و یک سفرنامه به نام «الاسفار عن الاسفار» و یک دیوان...
-
حسین حلی
لغتنامه دهخدا
حسین حلی . [ ح ُ س َ ن ِ ح ِل ْ لی ] (اِخ )ابن کمال الدین الابزر الحسینی الحلی ادیب شاعر رجال شناس . او راست : کتاب الرجال . (معجم المؤلفین از شعراء الحله ٔ خاقانی ج 2 ص 78) (بروکلمان ج 2 ص 373) (ذریعه ج 9 ص 20 و28) (فهرست دانشگاه ج 3 ص 567) (سلافة ...
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ](اِخ ) احمد (سید...)بن محمد معصوم بن سید نظام الدین احمدبن ابراهیم دشتکی شیرازی ، از شاعران و دانشمندان قرن یازدهم است وی به دعوت عبداﷲ قطب الدین شاه حکمران دکن به هندوستان مهاجرت کرد و در حیدرآباد ساکن شد و نزد قطب شاه تق...
-
حسین خاندار
لغتنامه دهخدا
حسین خاندار. [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن شهاب الدین بن حسین بن خاندار شامی بقاعی کرکی . (1012 هَ . ق . 1603/ م . 1076 هَ . ق . 1665/ م .) در اصفهان میزیست و به حیدرآباد دکن مهاجرت کرد و در آنجا درگذشت . او راست : شرح نهج البلاغة و کتب دیگر. (معجم المو...