کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلاسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلاسل
لغتنامه دهخدا
سلاسل . [ س َ س ِ ] (اِخ ) (غزوه ٔ ذات ...) از جنگهای حضرت رسول (ص ) که بسرکردگی عمروعاص رویداد. رجوع بهمین کلمه در لغت نامه شود.
-
سلاسل
لغتنامه دهخدا
سلاسل . [ س َ س ِ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) نام قلعه ای است بر شوشتر که سلطان زین العابدین که فریب وعده ٔ امداد شاه منصور حکمران آن نواحی را خورده بود دستگیر گردید و بدستور شاه منصور در قلعه ٔ سلاسل محبوس گردید. (از تاریخ مغول و اقبال ص 438 و 439).
-
سلاسل
لغتنامه دهخدا
سلاسل . [ س َ س ِ ] (ع اِ) زنجیرهای آهن و غیره و این جمع سلسله است . (غیاث ) (آنندراج ).ج ِ سِلسِلَه یعنی زنجیر. (منتهی الارب ) : به هندوستان آنچه توپار کردی بر اهل سلاسل نکرده ست حیدر. فرخی .نجیب خویش را دیدم به یک سوچو دیوی دست و پا اندر سلاسل . من...
-
سلاسل
لغتنامه دهخدا
سلاسل . [ س ُ س ِ ] (ع ص ) آب که آسان بگلو فرو شود. (مهذب الاسماء). ماء سلاسل ؛ آب شیرین و خوش و سرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
صلاصل
لغتنامه دهخدا
صلاصل . [ ص َ ص ِ ] (اِخ ) آبی است بنی اسمر از بنی عمروبن حنظلة را. (معجم البلدان ).
-
صلاصل
لغتنامه دهخدا
صلاصل . [ ص َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ صُلصُل . فاخته . (غیاث اللغات ) (دهار). ج ِ صَلصال . رجوع به صلصال شود. || موهای پیشانی اسب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || قدحها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
صلاصل
لغتنامه دهخدا
صلاصل . [ ص ُ ص ِ ] (اِخ ) آبی است عامر را در وادی که آن را جوف نامند. در آن خرمابن های بسیار و مزارع فراوان است . نصر گوید: آبی است بنی عامربن جذیمة از عبدالقیس را. گوید گروهی از عبدالقیس نزد عمر آمدند و درباره ٔ صلاصل از او داوری طلبیدند. یکی از آن...
-
صلاصل
لغتنامه دهخدا
صلاصل . [ ص ُ ص ِ ] (ع ص )حمار صلاصل ؛ خر بسیار بانگ و فریاد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
میاناب
لغتنامه دهخدا
میاناب . (اِخ ) نهری که از شمال شهر شوشتر زیر قلعه ٔ سلاسل از شاخه ٔ غربی کارون جدا کرده اند و جلگه ٔ میاناب را که از شوشتر تا بندقیر ممتد است سیراب می کند. || نام جلگه ای میان دوشاخه ٔ شطیط و گرگر رود کارون از شوشتر تا بندقیر.
-
یوسف کشمیری
لغتنامه دهخدا
یوسف کشمیری . [ س ُ ف ِ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) درویش یوسف . از شاعران قرن یازدهم بود و در سلاسل معانی و الفاظش ، پای فکر و نظر زنجیری . او راست :دلم به حلقه ٔ لعل تو مایل افتاده ست چه آتش است که در خانه ٔ دل افتاده ست .(از صبح گلشن ص 617) (از فرهنگ سخنور...
-
باسلیق
لغتنامه دهخدا
باسلیق . [ ] (اِ) آلت جنگ دریایی و از وسایل کشتیهای جنگی . ج ، باسلیقات : و کان من معدات السفن الحربیة عندهم الزرد و الخود... و الباسلیقات و هی سلاسل فی رؤوسها رمانة حدید. (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 ص 161).
-
نصیر
لغتنامه دهخدا
نصیر.[ ن َ ] (اِخ ) نصیرالدین بن غریب شاه درویش دهلوی از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است ، در فارسی و اردو اشعاری دارد، وی در نودسالگی در دکن درگذشت . او راست :جلوه پرداز حسن قاتل ماست کشته ٔ تیغ ناز او دل ماست فصل گل در چمن جنون خیز است موح باد صبا س...
-
عقیلة
لغتنامه دهخدا
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (محمد...) ابن احمدبن سعید حنفی مکی ، ملقب به شمس الدین . از مورخان و محدثان قرن دوازدهم هجری بود و به سال 1150 هَ . ق . در مکه درگذشت . او راست : لسان الزمان ، درتاریخ . الفوائد الجلیلة در حدیث . المواهب الجزیلة. هدایةالخلاق...