کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلاست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلاست
لغتنامه دهخدا
سلاست . [ س َ س َ ] (ع مص ) نرم و آسان و هموار شدن . (غیاث ) (آنندراج ). همواری و روانی و آسانی و نرمی و ملایمت و روشنی و رونق و صفا. (از ناظم الاطباء). سلاتة. رجوع به ذیل همین کلمه شود : و سلاست آب زلال و لطافت باد شمال . (سندبادنامه ص 180). || روان...
-
واژههای همآوا
-
سلاسة
لغتنامه دهخدا
سلاسة. [ س َ س َ ] (ع مص ) نرم خوی شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). سهولت و انقیاد. (اقرب الموارد). نرم و آسان گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
ثلاثة
لغتنامه دهخدا
ثلاثة. [ ث َ ث َ ] (ع عدد، ص ، اِ) (مذکر) سه مرد. (مجمل اللغة) ثلاث . || ثلاثه ٔ متناسبه ؛ عددی را گویند که نسبت اولش به دومش مانند نسبت دومش به سومش باشد. و آنرا متناسبه ٔ فرد نیز نامند... (کشاف اصطلاحات الفنون ). الثلاثةالذین خلفوا، کعب بن مالک الس...
-
جستوجو در متن
-
سهل و ممتنع
لغتنامه دهخدا
سهل و ممتنع. [ س َل ُ م ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح بدیع) آن است که ربط کلام و سیاق آسان نماید، اما مانند آن هر کس نتواند گفت بسبب سلاست و جزالت و گنجانیدن معانی بسیار در الفاظ اندک . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 766). قطعه ای (شعر یا ن...
-
ابن عفیف تلمسانی
لغتنامه دهخدا
ابن عفیف تلمسانی . [ اِ ن ُ ع َ فی ف ِ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن سلیمان . از ادبا و شعرای معروف عرب ،ملقب به شاب ّالظریف . مولد او مصر به سال 661 هَ .ق . و وفات به دمشق در سنه ٔ 688. او در جوانی درگذشت واشعاری در غایت سلاست و لطافت داشت . پدر...
-
جمال الدین ازهری
لغتنامه دهخدا
جمال الدین ازهری . [ ج َ لُدْ دی ن ِ اَ هََ ] (اِخ ) مروزی . عوفی در باره ٔ وی گوید: ماه جاه او ازهر بود و خورشید فضل او انور، امیر سریر فطنت و معیار دینار حکمت و نظم با نظام او در غایت ذوق و جزالت و نهایت رقت و سلاست و در قصیده ای او را امتحان کردند...
-
بنات الماء
لغتنامه دهخدا
بنات الماء. [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) هر حیوان که در آب باشد. (مهذب الاسماء). آنچه در آب زندگی کند چون ماهی و پرنده و غورباغه . (ثمار القلوب ص 220). طایری است آبی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : در ایام مد از اجناس حیوانات و بنات الماء و انواع ماهی و خایه...
-
تاج الملک
لغتنامه دهخدا
تاج الملک . [ جُل ْ م ُ ] (اِخ ) شرف الدولة و الدّین محمدبن حسن . از وزرای قرن هفتم ، معاصر عوفی . وی در لباب الالباب در ترجمه ٔ احوال ابوالقاسم علی ابن الحسن بن ابی طیب الباخرزی آرد:... در تاریخ سنه ٔ ثمان و ستین و اربعمائه بود و اشعار تازی اوبسیار ...
-
نجف
لغتنامه دهخدا
نجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) نجف علی خان (مولوی ...). از پارسی گویان متأخر هند است ودر شاه جهان آباد میزیسته و به روایت مؤلف صبح گلشن «تفسیری عجیب و تاریخی غریب از تصانیف اوست و شرح مقامات حریری در صنعت اهمال و شرح دساتیر در زبان دری از وی خیلی نیکوست ...
-
قاسم امام
لغتنامه دهخدا
قاسم امام . [ س ِ اِ ] (اِخ ) (میرزا) ابن خواجه جلال الدین میرکی . از اعیان و اشراف هرات بود. وی در جوانی به تحصیل علوم همت گماشت و به مطالعه ٔ رسائل متداول عصر پرداخت و در خوشنویسی زبانزد عموم گردید و در فن شطرنج صغیر و کبیر مهارت تمام یافت . اشعار ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی . وزیر ابرقوهی مکنی به ابوالقاسم . در قدیمترین نسخه ٔ منوچهری کتابخانه ٔ مؤلف در قصیده ای مردف به «کند همی » این بیت آمده است :بر هر کسی لطف کند و لطف بیشتربر احمد ابرقوهی احمد کند همی (؟)و در نسخ دیگر: احمدبن قومی و ...
-
غوری
لغتنامه دهخدا
غوری . [ ] (اِخ ) مبارک شاه بن حسین مرورودی . ملقب به فخر الدولة و الدین . وی از رجال و صدر بزرگ غوریان بود. در دربار پادشاهان غوری ، مانند سلطان علأالدین و پسرش سیف الدین و سلطان اعظم غیاث الدین و شهاب الدین بسیار تقرب داشت . قصاید و رباعیات او به ...
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م َ ل َ ] (ع اِ) جای خلاص . (از غیاث ) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملجاء و پناهگاه و جای رهائی و جای فرار و گریز. (ناظم الاطباء). محل خلاص و رهائی . راه نجات . مفر و گریزگاه : عذرهای نغز و دفعهای شیرین می نهد و مخرجهای...