کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلاس
لغتنامه دهخدا
سلاس . [ س ُ ] (ع اِمص ) بیهوشی و رفتگی عقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ثلاث
لغتنامه دهخدا
ثلاث . [ ث َ ] (اِخ ) نام موضعی است .
-
ثلاث
لغتنامه دهخدا
ثلاث . [ ث َ ] (ع عدد، ص ، اِ) ثلاثة. سه : اقانیم ثلاث . ظلمات ثلاث . موالید ثلاث . || سه زن .
-
ثلاث
لغتنامه دهخدا
ثلاث . [ ث ِ ] (ع ص ) سوم . سیم . ثالث .
-
ثلاث
لغتنامه دهخدا
ثلاث . [ ث ُ ] (ع ص ) ثالث . || سه سه . || سه گان . (مجمل ). مَثلث .
-
جستوجو در متن
-
هلاس
لغتنامه دهخدا
هلاس . [ هَُ ] (ع اِ) بیماری سل ،و گویند سلاس بیماری عقل است و هلاس در بدن است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نزد پزشکان آن است که هضم عروقی از وظیفه ٔ خود بازماند و نتواند غذا را به بدن برساند. (کشاف اصطلاحات الفنون ) (بحر الجواهر).
-
اسلاس
لغتنامه دهخدا
اسلاس . [ اِ ] (ع مص ) اسلاس نخله ؛ رفتن بیخ شاخ خرمابن : اسلست النخلة. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : و سلست النخلة کفرح ؛ ذهب کربها. عن ابن عباد؛ کاسلست فهی سلاس . هکذا فی سائر النسخ و فی العباب و الذی فی التکملة واللسان فهی مسلس فیها و...