کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقیفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سقیفة
لغتنامه دهخدا
سقیفة. [ س َ ف َ] (ع اِ) صفه ٔ پوشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || پوشش بر در سرای . پوشش در.پوشش میان دو دیوار. (زمخشری ). دالان بیرونی . (دهار). || چوبهایی که بدان استخوان شکسته را بندند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ...
-
سقیفه بستن
لغتنامه دهخدا
سقیفه بستن . [ س َ ف َ / ف ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از حرفهای دروغ بستن . (غیاث ). حرفهای دروغ بستن . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به آنندراج شود.
-
جستوجو در متن
-
سقائف
لغتنامه دهخدا
سقائف . [ س َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ سقیفه . رجوع به سقیفه شود.
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ ع ِ دَ ] (اِخ ) ابن کعب بن خزرج از قحطان و جد جاهلی است و سعدبن عبادة از ذریت اوست و سقیفه ٔ بنی ساعدة به خاندان او منسوب است . (اعلام زرکلی ).- بنوساعدة ؛ گروهی است از خزرج ، و سقیفه ٔ بنی ساعده بمنزله ٔ سرای است مر ایشان را در مدینه . (منت...
-
جاب
لغتنامه دهخدا
جاب . (اِخ ) صحرائی است سرخ رنگ مائل به رنگ خاکی بین عقدالحیل بالای سقیفه . (مراصد الاطلاع ص 106).
-
حزن
لغتنامه دهخدا
حزن . [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن ابی وهب بن عمروبن عائدبن مخزوم . وی جد سعید مسیب است که از جدش از پیغمبر روایت دارد. حزن روز فتح مکه اسلام آورد و یمامه را دریافت و پیغمبر او را «سهل » نامید، و او داستان سقیفة را نقل کرده است . (الاصابة قسم 1 ج 2 ص 7) (قا...
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابان بن عثمان بن یحیی بن زکریا اللؤلؤی البجلی . مکنی به ابوعبداﷲ مولی بجلی . ابوجعفر طوسی ذکر او در کتاب اخبار مصنفی الامامیه آورده و گفته است : اصل او از کوفه است و مسکن او گاه کوفه و گاه بصره بود و از اهل بصره ابوعبیدة معم...
-
حجون
لغتنامه دهخدا
حجون . [ ح َ ] (اِخ ) نام کوهی است ببالای مکه و در آن مقبره است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ). گورستانی است به مکه . (مهذب الاسماء). || موضعی است دیگر در یک فرسنگ و ثلثی از مکه که سقیفه ٔ آل زیار در آن است و اصمعی گفت کوه مشرف است که جنب مسجدالبیع...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن نصرالسهمی و یا حارث بن سهم بصری . صحابی است ، و زبیربن بکار، در الموفقیات ، از طریق محمدبن اسحاق از او شعری در باب قصه ٔ سقیفه ٔ بنی ساعده در مورد انصار آرد:یا لقومی لخفة الاحلام و انتظاری لزلة الاقدام قبل کانوا من الدعاة الی...
-
دالان
لغتنامه دهخدا
دالان . (اِ) دهلیز. دالیز. دالیج . دلیج . بالان . بالانه . محلی میانه ٔ خانه و در کوچه . دالانه . (شرفنامه ). دهلیز که مابین دو در باشد. (شعوری ). کریدور. محلی مسقف میان در خانه و خانه : چو خوان اندرآمد بدالان شاه درون رفت زروان حاجب براه . فردوسی (ا...
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) ابن الجراح عامربن عبداﷲبن جراح . یکی از صحابه ٔ کرام و از عشره ٔ مبشره است و در نام او اختلاف کرده اند بعضی عامر و بعضی عبداﷲ گفته اند و از قریش است . گویند دندان پیشین او افتاده بود و سبب آنکه ، بروز احد دو حلقه از...
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن عیسی الربعی البغدادی ، مکنی به ابی العلاء. وی از مشاهیر ادبا بود و در علم لغت و نحو و دیگر علوم ادبی ماهر و به حاضرجوابی مشهور. مولد او موصل است و در بغداد نشأت یافت و به روزگار هشام بن الحکم به اندلس شد و منصوربن ابی...
-
عرزال
لغتنامه دهخدا
عرزال . [ ع ِ ] (ع اِ) خوابگاه شیر. || جای خواب پالیزبان در پالیز بر سر درخت و جز آن از ترس درندگان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سقیفه ٔ ناطور. (از اقرب الموارد). || گردآورده ٔ شیر درنده در جای باش خویش جهت بچگان مانند آشیانه ٔ مرغ . (از اقرب ...
-
بالان
لغتنامه دهخدا
بالان . (اِ) تله ٔ جانوران . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) (انجمن آرای ناصری ). تله ای که بدان جانوران گیرند.(ناظم الاطباء). صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند ...