کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفرجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفرجل
لغتنامه دهخدا
سفرجل . [ س َ ف َ ج َ ] (ع اِ) آبی و میوه ٔ بهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میوه ٔ بهی که به و آبی نیز گویند. (غیاث ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و الفاظالادویه شود.
-
واژههای مشابه
-
گوارش سفرجل
لغتنامه دهخدا
گوارش سفرجل . [ گ ُ رِ ش ِس َ ف َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به دستور گوارش تفاح است و در تقویت معده ابلغ از آن و طریق ساختن در گوارش تفاح مذکور است به جای سیب بِه ِ شیرین باید کرد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به گوارش تفاح شود.
-
جستوجو در متن
-
قورونیاطیلا
لغتنامه دهخدا
قورونیاطیلا. [ ] (معرب ، اِ) سفرجل . (فهرست مخزن الادویه ).
-
سفارج
لغتنامه دهخدا
سفارج . [ س َ رِ ] (ع اِ) ج ِ سفرجل . (آنندراج ).
-
قودما
لغتنامه دهخدا
قودما. [ ] (معرب ، اِ) قودونیا و قودونیا میلا سفرجل است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
برسیفامیلا
لغتنامه دهخدا
برسیفامیلا. [ ] (یونانی ، اِ) سفرجل . (فهرست مخزن الادویه ). به . بهی .
-
پربوی
لغتنامه دهخدا
پربوی . [ پ ُ ] (ص مرکب ) پربو. پُرعطر. مُعطر. خوشبوی . مقابل کم بوی : لاجرم ، به [ سفرجل ] ایشان خوب و آبدار و خوش طعم و پربوی نباشد. (فلاحت نامه ).
-
غمروات
لغتنامه دهخدا
غمروات . [ غ َ رَ ] (اِ) به باشد که با تازی سفرجل گویند. (فرهنگ اسدی ). بهی . آبی . رجوع به ابیب و غامی و به شود : رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب .
-
معلولی
لغتنامه دهخدا
معلولی . [ م َ ] (حامص ) معلول بودن . حالت و چگونگی معلول . بیماری . نزاری : به معلولی تن اندرده که یاقوت ازفروغ خورسفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی . خاقانی .و رجوع به معلول شود.
-
فل
لغتنامه دهخدا
فل . [ ف ُ ] (اِ) نیلوفر باشد.(برهان ). نیلوفر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیلوفر و نیلوفل شود. || بیخ نیلوفر، و بعضی گویند بیخ نیلوفر هندی است ، و فاغیه همان است . (برهان ). فاغیه . (فرهنگ فارسی معین ). فاغیه است که بیخ نیلوفر هندی باشد. (فهرست مخ...
-
عقنقل
لغتنامه دهخدا
عقنقل . [ ع َ ق َ ق َ ] (ع اِ) رودبار بزرگ فراخ . (منتهی الارب ). وادی بزرگ و گشاده . (از اقرب الموارد). || ریگ توده ٔ برهم نشسته . || روده ٔ سوسمار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کاسه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). قدح . (اقرب الموارد). || شمشیر...
-
زبعری
لغتنامه دهخدا
زبعری . [ زِ / زَ ب َ را ] (ع ص ) درشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). درشت و کلان و تناور. (ناظم الاطباء). ستبر. (شرح قاموس ). زبعری را بدین معنی با کسر و فتح زا هر دو خوانند و در صورت فتح و با در حساب آوردن الف (مقصوره ) این اسم ملحق به...
-
شورم
لغتنامه دهخدا
شورم . [ رَ ] (اِ) کوه . جبل . (ناظم الاطباء) (از برهان ). کوه باشد... و اعراب آن یقین نیست . (انجمن آرا) : چو برداری میان شورم آوازمر آواز تو را پاسخ دهد باز. (ویس و رامین ).دل ویسه بسی سختر ز شورم ز خوی بد همی ماند به کژدم . (ویس و رامین ).|| مرکب ...