کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفت و سخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفت و سخت
لغتنامه دهخدا
سفت و سخت . [ س ِ ت ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) محکم و استوار و پابرجا. بسیار مقاوم .- سفت و سخت ایستادن ؛ سخت مقاومت کردن و ابرام ورزیدن .
-
واژههای مشابه
-
سفت زن
لغتنامه دهخدا
سفت زن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) اسب سفت زن ؛ آنکه دست او از طرف شانه لنگد : سفت زن اسب که از شانه ٔاو در رفتن هر زمان آید در گوش دگرگون دستان .جوهری هروی .
-
سفت کاری
لغتنامه دهخدا
سفت کاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) مقابل نازک کاری در بنایی . (یادداشت مؤلف ). محکم کاری .
-
هم سفت
لغتنامه دهخدا
هم سفت . [ هََس ُ ] (ص مرکب ) همدوش . (یادداشت مؤلف ) : زنده مر خلق راست راهنمای مرده هم سفت سید بشر است .؟(از المعجم شمس قیس ).
-
جستوجو در متن
-
عردة
لغتنامه دهخدا
عردة. [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) مؤنث عرد. (از اقرب الموارد). سخت سفت . سخت صلب . (از اقرب الموارد). صلابت و قوت . (از معجم البلدان ذیل عردات ).
-
مترز
لغتنامه دهخدا
مترز. [ م ُ رِ ] (ع ص ) دوندگی که سخت کند گوشت اسب را. (آنندراج ). هر چیز که صلب و سخت کند مانند دوندگی که گوشت اسب را سخت می کند. (ناظم الاطباء). || سخت کننده خمیر را. (آنندراج ). زنی که خمیر سفت و سخت می سازد. (ناظم الاطباء).
-
چغر شدن
لغتنامه دهخدا
چغر شدن . [چ َ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت و صلب و ستبر گشتن . (ناظم الاطباء). سخت شدن میوه و امثال آن بعلت سرمای هوا یا مجاورت با یخ یا علتی دیگر. چِغِر شدن . (در تداول تهرانیان ). چغل رفتن . (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). س...
-
صفیق
لغتنامه دهخدا
صفیق . [ ص َ ] (ع ص ) ثوب ٌ صفیق ؛ جامه ٔ سخت باف . (منتهی الارب ). جامه ٔ سفت بافته و تنک نبافته باشد. (غیاث اللغات ). جامه ٔ تنک بافته . (مهذب الاسماء). هنگفت بافته . برشته بافته . ریزبافت . || وجه صفیق ؛ روی شوخ و بی باک . (منتهی الارب ). روئی سخت...
-
سخت کردن
لغتنامه دهخدا
سخت کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محکم کردن . سفت کردن . زفت کردن : چون بچه ٔ کبوتر منقار سخت کردهموار کرد موی و بیوکند موی زرد. بوشکور. || محکم بستن : چهارتن بودند از مهتران عجم ... پیش پیغمبر علیه السلام آمدند بکمرهاء زرین میان سخت کرده . (مجمل ...
-
گلوله پیچ کردن
لغتنامه دهخدا
گلوله پیچ کردن . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را سخت و سفت و گرد بستن بشکل گلوله : چادرشب را گلوله پیچ کرد.
-
جامدة
لغتنامه دهخدا
جامدة. [ م ِ دَ ] (ع ص ) تأنیث جامد. ایستاده . افسرده . (آنندراج ). بسته شده . منجمد شده . سفت . سخت . مقابل نامیة. خشک . و رجوع به جامد شود: و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرّ مَرّالسحاب . (قرآن 88/27).
-
چغاله بادام
لغتنامه دهخدا
چغاله بادام . [ چ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بادام نارس . بادام مغزنبسته . بادام نورسی که هنوز پوست و مغز آن سفت و سخت نشده و کودکان یا بزرگسالان بخوردن آن راغبند. اخکوک . (در تداول روستائیان خراسان ).
-
نرم آوردن
لغتنامه دهخدا
نرم آوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) نرم کردن . چیز سفت و سخت یا خشکیده را نرم و تر و تازه کردن : به هنگام نان شیر گرم آوری بدان شیر این چرم نرم آوری . فردوسی .رجوع به نرم به معنی املس شود.