کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفارش دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دستور دادن
لغتنامه دهخدا
دستور دادن . [ دَدَ ] (مص مرکب ) امر کردن . فرمان دادن . || گفتن که چگونه کند. گفتن که چه کند و چگونه کند. || سفارش دادن . || اذن دادن . رخصت دادن . اجازت دادن . روا شمردن . اجازه دادن . دستوری دادن : گفت اکنون مرا زمان دهید باز خانه شوم ... گفتم مهل...
-
عظة
لغتنامه دهخدا
عظة. [ ع ِ ظَ ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل نرم کننده . (از منتهی الارب ). پند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نصیحت کردن و یادآوری کردن برای کسی از پاداش و مجازات ، آن چنانکه دل او را نرم کند.و گویند پند دادن کسی را بدانچه او را به توبه ...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
حوالة
لغتنامه دهخدا
حوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و تحول آن است از ذمه ٔ محیل به محال علیه . (تعریفات ). || کفالت . (منتهی الارب ). || مأمور...
-
گماردن
لغتنامه دهخدا
گماردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) پهلوی گومارتن . (از گمار + دن =تن ، پسوند مصدری ) پازند گوماردن ، افغانی گومارال (واگذاردن ، تسلیم کردن )، ارمنی گومارل . (جمع کردن ) فرستادن ، تسلیم کردن . رجوع به فرستادن شود. اجازه و رخصت دادن . سفارش کردن . نصب کردن . (ا...
-
اندرز کردن
لغتنامه دهخدا
اندرز کردن . [ اَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نصیحت کردن . پند دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || ایصاء. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). توصیه . (مصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). وصایه . عه...
-
نافلة
لغتنامه دهخدا
نافلة. [ ف ِ ل َ ] (ع اِ) غنیمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فرزند فرزند. (ترجمان علامه جرجانی ). نواسه . (مهذب الاسماء). نبیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ولدالولد. (معجم متن...
-
اندرز
لغتنامه دهخدا
اندرز. [ اَ دَ ] (اِ) پند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نصیحت . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (...
-
دستور
لغتنامه دهخدا
دستور. [ دَ ] (اِ مرکب ) صاحب مسند. صدر. در اصل دَست وَر بوده به معنی صاحب مسند... حرف تاء مضموم کرده دستور بوزن مستور خواندند. (از آنندراج ). مرکب است از: دست ، به معنی مسند + اور (= ور)،دارنده . صاحب دست یا چاربالش . مسندنشین . وزیر و امیر و صاحب م...
-
ساخته
لغتنامه دهخدا
ساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده : همه سپرغمهای آن از زر و سیم ساخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). || در تداول عامه در مقابل «...
-
خر
لغتنامه دهخدا
خر. [ خ َ ] (اِ) حیوانی است که آنرا بعربی حمار اهلی گویند. اگر کسی را عقرب گزیده باشد، باید که به آواز بلند بگوش خر بگوید که مرا عقرب گزیده است و واژگونه بر او سوار شود تا درد زایل گردد و همان جای خر بدرد آید که عقرب آن کس را گزیده است و اگر پوست پیش...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ خضر جدّ وی به هندوستان آمده شیخ مبارک در ...
-
یافتن
لغتنامه دهخدا
یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن ....
-
حج
لغتنامه دهخدا
حج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). قصد کردن . (ترجمان القرآن ). || تردد. آمدوشد کردن با کسی . بسیار آمدورفت کر...
-
پلاته
لغتنامه دهخدا
پلاته . [ پْلا / پ ِ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای بئوسیا بوده است که پزانیاس و اریستیدس در آنجا بر ماردنیوس سردار ایرانی غالب آمدند (479 ق . م .) پلاته در زمان جنگهای پلوپونزوس به آتنیان پیوست و بدین سبب بدست سپاهیان اسپارتا در سال 427 ق . م . ویرا...