کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
سعیط
لغتنامه دهخدا
سعیط. [ س َ ] (ع اِ) دُردی می . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || بوی خوش از می واز هر چیزی . || بوی تند. || درخت بان . || روغن خردل و تندی بوی خردل و حدت آن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
ثایة
لغتنامه دهخدا
ثایة. [ ی َ ] (ع اِ) شوغای گوسفند. آغل گوسپندان و شتران در صحرا یا نزدیک خانه . || سنگ توده ای است پست بقدر مرد نشسته که در صحرا سازند برای نشان . || ثاوة.
-
ثعیط
لغتنامه دهخدا
ثعیط. [ ث َ ] (ع اِ) خاک خرد. || ریگ تنک که بادش از جائی به جائی برد.
-
ثعیة
لغتنامه دهخدا
ثعیة. [ ث َ ی َ ] (ع مص ) خالی شدن سرای از قبیله . || گرسنگی . گرسنه گردیدن .
-
جستوجو در متن
-
رعیت پناه
لغتنامه دهخدا
رعیت پناه . [ رَ عی ی َ پ َ ] (ص مرکب ) که پناه رعیت باشد. که برای ملت و رعیت ملجاء و پناهگاه باشد : رعیت پناها دلت شاد بادبه سعیت مسلمانی آباد باد. سعدی .خردمند شاها رعیت پناهاکه مخصوص بادی به تأیید سرمد.سعدی .
-
نائرة
لغتنامه دهخدا
نائرة.[ ءِ رَ ] (ع اِ) نایره . آتش و شعله . (غیاث ) (آنندراج ). گرمی آتش و حرارت . (ناظم الاطباء). شرر. لهیب . آتش . (شمس اللغات ). ج ، نائرات ، نوایر : لشکریان را از برای دفع شر و اطفای آن نائره برنشاند. (سندبادنامه ص 202). نایره ٔ آن محبت منطفی شد....
-
ارجو
لغتنامه دهخدا
ارجو. [ اَ ] (ع فعل ) امیدوارم . (مؤید الفضلاء). امید دارم : قاف تا قاف همه ملک جهان زان تو بادخود همین دان که بود ارجو ان شاء اﷲ. منوچهری .تکیه بر همت و مروت توست طمع من وفا شود ارجو. سوزنی .- ارجو که ؛ امیدوارم که : نوعاشقم و از همه خوبان زمانه د...
-
مسلمانی
لغتنامه دهخدا
مسلمانی . [ م ُ س َ ] (حامص ) سِلم . (دهار) (ترجمان القرآن ). تدین به دین اسلام . (ناظم الاطباء). مسلمان بودن . اسلام . (یادداشت مرحوم دهخدا). حنیفیت . (السامی ) : از روزگار مسلمانی باز پادشائی این ناحیت اندر فرزندان به اوست . (حدود العالم ).ای ترک ب...
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) طیفوربن عیسی بن سروشان بسطامی . ملقب بسلطان العارفین . شیخ فریدالدین عطار گوید: قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کمالات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام ق...