کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعوط
لغتنامه دهخدا
سعوط. [ س َ ] (ع اِ) دارو به بینی ریختنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارویی را گویند که اندر بینی چکانند. (ذخیره خوارزمشاهی ). ج ، سعوطات . دارو که در بینی افکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در بینی کنند و مایع باشد باین اسم نامند و از اختراعات جالینوس اس...
-
واژههای همآوا
-
صعوط
لغتنامه دهخدا
صعوط. [ص َ ] (ع اِ) داروی به بینی ریختنی . (منتهی الارب ).
-
صعوة
لغتنامه دهخدا
صعوة. [ ص َ وَ ] (ع اِ) مرغی است کوچک . فارسی سنگانه و هندی ممولا. ج ، صعو و صعاء و صعوات . (منتهی الارب ). مرغی است برابر گنجشک که سینه ٔ سرخ دارد. (غیاث اللغات ). آبدارک . (مهذب الاسماء). نژندک مرغی است . (مهذب الاسماء). مرغی است خرد که سری سرخ دار...
-
ثاوة
لغتنامه دهخدا
ثاوة. [ وَ ] (ع اِ) میش کلان سال . || گوسفند لاغر. || اندک باقی مانده از بسیار. || ثایه . و نیز رجوع به ثایه شود.
-
جستوجو در متن
-
مغز روشن
لغتنامه دهخدا
مغز روشن . [ م َ رَ / رُو ش َ ] (اِ مرکب ) سُعوط و نشوق و هر چیزی که به بینی کشند. (ناظم الاطباء).
-
استسعاط
لغتنامه دهخدا
استسعاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سعوط کردن . دارو وا بینی خویش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بوئیدن بول ناقه را و داخل شدن بوی آن در بینی . (منتهی الارب ).
-
صمغالسرو
لغتنامه دهخدا
صمغالسرو. [ ص َ غُس ْ س َرْوْ ] (ع اِ مرکب ) گرم و خشک بود و در قوت مانند صمغ سداب و صمغ صنوبر بود و چون بدان سعوط کنند، رطوبات دماغ را پاک گرداند و چون با گلنار بر ریشهای سر افشانند سود دارد. (اختیارات بدیعی ).
-
مسعط
لغتنامه دهخدا
مسعط. [م ِ ع َ / م ُ ع ُ ] (ع اِ) دارودان که بدان دارو در بینی ریزند. (منتهی الارب ). ظرفی است که در آن سعوط نهند. (از اقرب الموارد). چیزی باشد چون منخر که بدان دارو به حلق کشند. (بحر الجواهر). دارودان . (دهار).
-
صمغالسذاب
لغتنامه دهخدا
صمغالسذاب . [ ص َ غُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) در اختیارات بدیعی آرد: گرم است در سوم و خشک است در دوم بادها را بشکند و ورمهای صلب را بگدازاند و ریش چشم را نافع بود چون بر آن افشانند و خنازیر که در حلق و شیب بغل باشد بگدازاند چون مقدار دانگلی سعوط کنند. (...
-
کرکی
لغتنامه دهخدا
کرکی . [ ک ُ ] (ع اِ) پرنده ای است که آن را کلنگ خوانند. اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشندشبکوری را ببرد. (برهان ). کلنگ . ج ، کراکی . سعوط دماغ و تلخه ٔ آن مخلوط به روغن زنبق عجیب است برای دفع نسیان و بسا است که بعد از سعوط چیزی را فراموش نکندو نیز سعو...
-
نشوط
لغتنامه دهخدا
نشوط. [ ن َ ] (ع اِ) ماهی نمکین که در آب و نمک تر دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماهی شور که در آب و نمک نگاهدارند. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (ازاقرب الموارد). || قسمی ماهی است و آن غیر از شبوط است . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة)....
-
نشوغ
لغتنامه دهخدا
نشوغ . [ ن َ ] (ع اِ) داروی در دهان و بینی ریختنی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وجور. سعوط. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). داروی در دهان ریختنی یا در بینی افکندنی . (ناظم الاطباء). انفیه . داروی دهان و بینی . (یادداشت مؤلف ) || (ص...
-
قندس
لغتنامه دهخدا
قندس . [ ق ُ دُ ] (معرب ، اِ) سگ آبی . (اقرب الموارد).جانوری است . (از آنندراج ) (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل و قندز شود. || گیاهی است که بیخ آن رااشنان خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کندس . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ) (از...