کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعتری
لغتنامه دهخدا
سعتری . [ س َ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به سعتر که آویشن فروش را افاده میکند. (الانساب سمعانی ).
-
سعتری
لغتنامه دهخدا
سعتری . [ س َ ت َ ] (ص ) سعترباز است که زن چرمینه باز باشد. (برهان ). سحاقه . (مهذب الاسماء) (دهار). زنی که با آلت چرمین با زن دیگر جماع کند. (غیاث ). رجوع به سعترباز شود. «معلوم نشد که سعتر در این لغت به چه معنی است ، چه سعتر به معنی تره ای که درویش...
-
واژههای همآوا
-
صاتری
لغتنامه دهخدا
صاتری . [ ت ِ ] (ع اِ) صعتر است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به آویشن شود.
-
صعتری
لغتنامه دهخدا
صعتری . [ ص َ ت َ ری ی ] (ع ص ) مردچابک . || دلاور. || جوانمرد. || شوخ بی باک . (منتهی الارب ). شاطر. سعتری .
-
جستوجو در متن
-
صعتری
لغتنامه دهخدا
صعتری . [ ص َ ت َ ری ی ] (ع ص ) مردچابک . || دلاور. || جوانمرد. || شوخ بی باک . (منتهی الارب ). شاطر. سعتری .
-
مساحقة
لغتنامه دهخدا
مساحقة. [ م ُ ح َ ق َ ] (ع مص ) مساحقه . سعتری کردن زن با زن . (المصادر زوزنی ). سعتری کردن با زنان . (تاج المصادر بیهقی ). عملی که زنان مبتلی به حکه ٔ شرمگاه با هم کنند و به طریقی به روی هم بیفتند که پشت شرمگاه یکی به روی پشت شرمگاه دیگری واقع شود و...
-
طبق زن
لغتنامه دهخدا
طبق زن . [ طَ ب َ زَ ] (نف مرکب ) سعتری . سَحّاقه : اهل بغداد را زنان بینی طبقات طبق زنان بینی . خاقانی .رجوع به مجموعه ٔمترادفات ص 238 شود.
-
سعترباز
لغتنامه دهخدا
سعترباز. [ س َ ت َ ] (نف مرکب ) زنی را گویند که چرمینه بندد و با زن دیگر مجامعت کند و آن چرمی است که بصورت و هیأت آلت تناسل دوخته اند. (برهان ). زن سحاقیه یا طبق زن و چون این قسم زنان چرمینه نیز می بندند بمجاز به معنی زنی که چرمینه بندد و با زن دیگر...
-
سحاقة
لغتنامه دهخدا
سحاقة. [ س َح ْ حا ق َ ] (ع ص ) بسیار کوبنده . (اقرب الموارد). زن سعتری . (دهار) (مهذب الاسماء): امراءة سحاقة؛ زن بزرگ و فروهشته پستان و این نعت بدانست مر زنان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جیزجنگ
لغتنامه دهخدا
جیزجنگ . [ جی ج َ ] (اِ) آلت چرمین که زنان شوخ هنگام فراهم آمدن بکار بندند، و آن زنان را بتازی سعتری خوانند. چیزجنگ نیز گفته شده . (از شرفنامه ٔ منیری ). چیزچنگ . چیرچنک . جیزخنک . چرمینه و آن چیزی است مانند آلت تناسل که از چرم ساخته باشند وزنان در و...
-
دل دزد
لغتنامه دهخدا
دل دزد. [ دِ دُ ] (نف مرکب ) دزدنده ٔ دل . دزد دل . آنکه دلها را می دزدد. آنکه دلها را می رباید. دلربا. رباینده ٔ دل . و این صفت محبوبه و معشوقه افتد : دل دزد و دلربای من آن سعتری پسرکآورد عمر من به غم هجر خود به سر. موقری (از ترجمان البلاغه ٔ رادویا...
-
موقری
لغتنامه دهخدا
موقری . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (اِخ ) از قدمای شعراست و در ترجمان البلاغه ٔ رادویانی ابیات زیر از او آمده است :دل دزد و دلربای من آن سعتری پسرکآورد عمر من ز غم هجر خود به سررسمی نهاد عشقش بر من که سال و ماه شد صبر خودفروش و غم عشق من بخریا جان به چنگ عشق ...
-
شاطر
لغتنامه دهخدا
شاطر. [ طِ ] (ع ص ) شوخ . بی باک . (منتهی الارب )، صعتری . سعتری . || کسی که از خباثت خود مردمان را عاجز کرده باشد. (منتهی الارب ). من اعیا اهله خبثا. (اقرب الموارد). المتصف بالدهاء و الخباثة. (المنجد). ج ، شُطّار. کسی که ترک موافقت مردم کند از روی خ...