کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سریعالسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جلدقدم
لغتنامه دهخدا
جلدقدم . [ ج َ ق َدَ ] (ص مرکب ) سریعالسیر. شتابان . (ناظم الاطباء).
-
صحرابر
لغتنامه دهخدا
صحرابر. [ ص َ ب ُ ] (نف مرکب ) تیزرو. تندرو. سریعالسیر : پیوسته مرا زیر ران هیونی صحرابر و دریاگذار دارد.مسعودسعد.
-
یل
لغتنامه دهخدا
یل . [ ی ُ ] (اِ) نوعی کرجی دراز و باریک سریعالسیر با پاروزنان بسیار. (یادداشت مؤلف ). نوعی قایق .
-
تندرفتار
لغتنامه دهخدا
تندرفتار. [ ت ُ رَ ] (ص مرکب ) سریع و طیار. (ناظم الاطباء). تندرو. تیزتک . سریعالسیر. و رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تندیاز
لغتنامه دهخدا
تندیاز. [ ت ُن ْدْ] (نف مرکب ) سریعالسیر. تیزتک . پرسرعت : نشست از بر باره ٔ تندیازهمی رفت با وی بسی رزمساز.فردوسی .
-
تیزرفتار
لغتنامه دهخدا
تیزرفتار.[ رَ ] (ص مرکب ) تیزرو. سریعالسیر و چابک . (ناظم الاطباء). هذرف . سریعالسیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):فرس ضابع؛ اسب تیزرفتار. (منتهی الارب ) : مرغان خدنگ تیزرفتاربرخوردن خون گشاده منقار.نظامی .
-
گردون شتاب
لغتنامه دهخدا
گردون شتاب . [ گ َ ش ِ] (ص مرکب ) کنایه از تندرو. سریعالسیر : من آن بادرفتار گردون شتاب ز بهر شما دوش کردم کباب .سعدی (بوستان ).
-
زمانه گردش
لغتنامه دهخدا
زمانه گردش . [ زَ ن َ / ن ِ گ َ دِ ] (ص مرکب ) زمان سیر. سریعالسیر : زمانه گردش و اندیشه رفتارچو شب کارآگه و چون صبح بیدار. نظامی .رجوع به زمانه ، زمان و زمان سیر شود.
-
سبک گام
لغتنامه دهخدا
سبک گام . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) تیزرو و مسافر سریعالسّیر. (ناظم الاطباء) : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند از این سبک گامی ، گران انجامی ، بادپایی . (سندبادنامه ص 56).
-
بادسیر
لغتنامه دهخدا
بادسیر. [ س َ/ س ِ ] (ص مرکب ) از صفات اسب باشد، ای اسپ تند و سریعالسیر. (آنندراج ). چابک از آدم و حیوان . (فرهنگ ضیا). تیزرو و تندرفتار. (ناظم الاطباء). رونده و شتابنده چون باد. (دمزن ). || مرد متکبر. || کبر. (آنندراج ).
-
بادشتاب
لغتنامه دهخدا
بادشتاب . [ ش ِ ] (ص مرکب ) تندرو. سریعالسیر : چو وقت حمله بود آفتی است بادشتاب چو وقت علم بود رحمتی است کوه درنگ . فرخی .کوه درنگ است و نیز بادشتابست آن چه رکابست یارب آن چه عنانست ؟؟
-
چالاک پوی
لغتنامه دهخدا
چالاک پوی . (نف مرکب ) پوینده ٔ چست و چالاک . تندرو. سریعالسیر. آنکه بتندی و چالاکی راه درنوردد : چو بادند پنهان و چالاک پوی چو سنگند خاموش و تسبیح گوی .سعدی (بوستان ).
-
کمانه کردن
لغتنامه دهخدا
کمانه کردن . [ ک َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشتن گلوله پس از خوردن به نشانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برخوردن تیر و گلوله و چیزهای سریعالسیر به مانع و بازگشت کردن یا تغییر مسیر دادن آن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
زمان سیر
لغتنامه دهخدا
زمان سیر. [ زَ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از سریعالسیر است . (آنندراج ).مسافر شتاب زده و تندرو. (ناظم الاطباء) : سبکسارند چرخ و انجم از عزم زمان سیرش گرانبارند گاو و ماهی از حلم زمین سنگش . اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج ).رجوع به زمان و زمانه ٔگردش شود.
-
سبک رکاب
لغتنامه دهخدا
سبک رکاب . [ س َ ب ُ رِ ] (ص مرکب ) مرادف سبکپای . (آنندراج ). سریعالسیر در مسافرت . (ناظم الاطباء) : وی هرچند مبارز و سبک رکاب است بکدام گروه رسد و درماند. (تاریخ بیهقی ).به هر ترنمی از جای میرود دل ماسبک رکاب چو بوی گل است محمل ما.صائب (از آنندراج ...