کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگشته ماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگشته ماندن
لغتنامه دهخدا
سرگشته ماندن . [ س َ گ َ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب ) حیران ماندن : ماندم از کار خویش سرگشته دهنم خشک و دیده تر گشته . نظامی .سکندر در آن برف سرگشته ماندچو برف از مژه قطره ها میفشاند.نظامی .
-
واژههای مشابه
-
سرگشته کردن
لغتنامه دهخدا
سرگشته کردن . [ س َ گ َت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متحیر کردن : ز کشته همه دشت پرپشته کردیلان را ز بس زخم سرگشته کرد.اسدی .
-
جستوجو در متن
-
هاج و واج ماندن
لغتنامه دهخدا
هاج و واج ماندن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) متحیر ماندن . سرگشته ماندن . سرگردان ماندن . || دست و پا گم کردن . || گیج ماندن .
-
ویلان
لغتنامه دهخدا
ویلان . [ وَ / وِ ] (ص ) ول . سرگردان . سرگشته . بی جای و مستقری . بی خانه ٔ معلوم . با شدن و ماندن و کردن صرف شود.- ویلان سیلان ، ویلان و سیلان ؛ از اتباع است . سرگردان . سرگشته .- ویلان شدن ؛ سرگردان شدن . جای معلوم نداشتن .- ویلان کردن ؛ سرگردا...
-
مات زدن
لغتنامه دهخدا
مات زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) مات شدن و ساکن ماندن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حیران شدن . سرگشته شدن . رجوع به مات و ماده ٔ بعد شود.
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (ع مص ) حیران کردن . (ترجمان القرآن ). متحیر و سرگشته شدن . (از اقرب الموارد). متحیر ماندن . قال اﷲ تعالی : فبهت الذی کفر واﷲ لایهدی القوم الظالمین . (منتهی الارب ). مدهوش شدن و تحیر نمودن و منقطع گردیدن و هو الافصح . قوله تعالی : فبهت ...
-
مبهوت
لغتنامه دهخدا
مبهوت . [ م َ ] (ع ص ) حیران و اسم مفعول از بهت بمعنی حیرت است . (غیاث ). حیران و حیران کرده شده . (آنندراج ). عاجز شده و متحیر مانده . (ازمنتهی الارب ). سرگشته و متحیر. (محیطالمحیط). متحیر.(بحرالجواهر). عاجز و متحیر و پریشان و سرگشته و حیران و سرگرد...
-
خیره ماندن
لغتنامه دهخدا
خیره ماندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) حیران ماندن . متحیر ماندن . سرگشته ماندن . پریشان خاطر ماندن : سپهبد ز گفتار او خیره ماندبدو هر زمان نام یزدان بخواند. فردوسی .سوی شاه برد و بر او بربخواندجهاندار گشتاسب خیره بماند. فردوسی .مرا دیده چون دید دیدا...
-
حیران
لغتنامه دهخدا
حیران . [ ح َ ] (ع ص ) مرد سرگشته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرومانده . (آنندراج ). ج ، حَیاری ̍، حُیاری ̍. (منتهی الارب ). مؤنث آن حَیری ̍ است . (اقرب الموارد) : در طریق کعبه ٔ جان ساکنان سدره راهمچو عقل عاشقان سرمست و حیران دیده اند. خاقانی ...
-
خدر
لغتنامه دهخدا
خدر. [ خ َ ] (ع مص ) لازم گرفتن شیر خانه رایا بیشه ٔ خود را. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط). || استتار کردن . در پرده گذاردن . (از معجم الوسیط). || زنی را وارد کردن که در خِدر نشیند و از خدمت برای قضا و حوائج مصون باشد. (از معجم ال...
-
متحیر
لغتنامه دهخدا
متحیر. [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) سرگشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته و آشفته و حیران و آواره و رانده ٔ از جای . آشفته و سرگردان و سرگشته و حیران و متعجب . (ناظم الاطباء) : من هرگز بونصراستادم را دل مشغول تر و متحیرتر ندیدم از آن روزگارکه ا...
-
کلافه
لغتنامه دهخدا
کلافه . [ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) بمعنی کلابه و آن ریسمانی است خام که از دوک بر چرخه پیچند. (از برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). کلابه . کلاوه . کلاف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رشته های درهم تابیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مبدل کلاوه و ...
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ ] (ع مص ) ساختن بنا را از چوب . (از منتهی الارب ). ساختن خانه را از چوب . (از ناظم الاطباء). ساختمانی از چوب ساختن . (از اقرب الموارد). || تا صید رسیدن نتوانستن سگ از خوی کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مانده شدن سگ و نتوانستن به صید...