کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگروه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگروه
لغتنامه دهخدا
سرگروه . [ س َ گ ُ ] (اِ مرکب ) سردار و رئیس جماعت . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سرگل
لغتنامه دهخدا
سرگل . [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) گویی باشد که طفلان از ریسمان سازند و بدان بازی کنند. (برهان ) (رشیدی ). || نظیر سرگروه و سرخیل . (از آنندراج ).
-
پیش آهنگ
لغتنامه دهخدا
پیش آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پیشاهنگ . (از: پیش و آهنگ ، بمعنی کش و کشنده ) پیشرو قافله و کاروان و لشکر. آنکه پیش پیش لشکر و قافله رود. (غیاث ). مقدمة. (دهار). آنکه زودتر از دیگر کاروانیان یا لشکریان روی به راه نهدو آن اعم است از آدمی یاستور و جز آن...
-
مطران
لغتنامه دهخدا
مطران . [ م َ / م ِ ] (معرب ، اِ)بزرگ و مهتر ترسایان و این عربی محض نیست . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سرکرده ٔ نصاری و سرگروه و مهتر آنان و گویند مطران اکثر زنجیر بر اندام خود پیچیده دارد. (از غیاث ) (از آنندراج ). رئیس کهنه و آن مادون بطرک و ...
-
خیل
لغتنامه دهخدا
خیل . [ خ َ ] (ع اِ) لشکر. سپاه . (ناظم الاطباء). گروه سواران . (غیاث اللغات ). لشکریان . سپاهیان . نظامیان . عساکر. آنان که خدمت لشکری کنند : که هرچند هستند خیل و سپاه همه برنشینند فردا به گاه . فردوسی .علمهای شاهی برآمد بماه همه برنشستند خیل و سپاه...