کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگرم
لغتنامه دهخدا
سرگرم . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) مشغول و در چراغ هدایت بجد در کاری مشغول شونده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ.دختر رز گر همه باشد مشو سرگرم اودر طریق عشق بازی امت یعقوب باش . محم...
-
واژههای مشابه
-
سرگرم کردن
لغتنامه دهخدا
سرگرم کردن .[ س َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشغول کردن : به یک آتش چو داغ لاله میسوزم در این گلشن نه هر شمعی تواند کرد چون پروانه سرگرمم .صائب (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تفریح کردن
لغتنامه دهخدا
تفریح کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرگرم شدن . شادمانی کردن .
-
زوخ
لغتنامه دهخدا
زوخ . (ع مص ) سرگرم شدن . بازی کردن . || به افراط دادن . اغلب و به پنهان دادن . (از دزی ج 1 ص 611).
-
اشتغال ورزیدن
لغتنامه دهخدا
اشتغال ورزیدن . [ اِ ت ِ وَ دَ ](مص مرکب ) به کاری سرگرم شدن . به کاری مشغول شدن .
-
اشک باران
لغتنامه دهخدا
اشک باران . [ اَ ] (نف مرکب ) اشک بار : در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست این دل زار نزار و اشکبارانم چو شمع. حافظ.و رجوع به اشکبار شود.
-
تفتف
لغتنامه دهخدا
تفتف . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) عمل تردیدآمیز. سرگرم کاری بیهوده شدن . با تردید سخن گفتن . (دزی ج 1 ص 148).
-
مجلس گرمی
لغتنامه دهخدا
مجلس گرمی . [ م َ ل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مجلس آرایی .با سخنان مطبوع و حرکات و اطوار خوشایند حاضران مجلس را سرگرم کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تنهة
لغتنامه دهخدا
تنهة. [ ت َ هََ ] (ع مص ) (از تنهای فارسی ) به صحرا روی آوردن برای سرگرم شدن و خوردن غذا. (از دزی ج 1 ص 153). || (اِ) اطاق پذیرائی . (از دزی ایضاً).
-
چشم چران
لغتنامه دهخدا
چشم چران . [ چ َ / چ ِ چ َ ] (نف مرکب ) نظرباز. کسی که چشم چرانی و نظربازی کند. آن کس که به تماشای خوبرویان و زیبارخان در مجالس و معابر سرگرم شود. رجوع به چشم چراندن و چشم چرانی و چشم چرانی کردن شود.
-
قدح پیما
لغتنامه دهخدا
قدح پیما. [ ق َ دَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) ساقی : به تماشا چو سرو قامت اوبر لب جوی شد قدح پیمای . امیرشاهی (از آنندراج ).عارفان از می تا شیشه ٔ دل سرگرم اندچشم مخمور توبر دست قدح پیمایست .میرزا رضی دانش (از آنندراج ).
-
لالی
لغتنامه دهخدا
لالی . (اِخ ) اسمش میرخرد برادر میرکلان سبزواری است . فاضل خوش طبعی بوده و این دو شعر از او است :به این شادم که باشد یار سرگرم جفای من که یادی میدهد از اعتمادش بر وفای من .او در حجاب از من و من منفعل از اودر حیرتم که چون طلبم کام دل از او.(آتشکده ٔ آ...
-
مجفر
لغتنامه دهخدا
مجفر. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه ترک ملاقات صاحب خود کند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). ترک کننده ٔ دوستی و ملاقات . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || کسی که ترک می کند و واگذار می نماید کار وعمل را. (ناظم الاطباء). ترک کننده چیزی را که بدان سرگر...