کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرگر
لغتنامه دهخدا
سرگر. [ س َ / س ُ گ َ ] (ص مرکب ) کفشگر و کفشدوز. (برهان ). کفشگر و کفشدوز، چه سر بمعنی یک نوع کفشی است که زیر آن از چرم است و روی آن از ریسمان بافته و در شیراز متداول . (آنندراج ) : ای سنایی کسی بجد و بجهدسرگری را سخن سرای کند.سنایی (از جهانگیری ).
-
سرگر
لغتنامه دهخدا
سرگر. [ س ُ گ َ ] (ص مرکب ) بوزه فروش و بوزه ساز، چه سر بمعنی شرابی که از آرد برنج سازند. (برهان ) (آنندراج ). بوزه گر. (جهانگیری ).
-
جستوجو در متن
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س ُ] (اِ) شرابی باشد که از برنج سازند. (برهان ) (جهانگیری ). سیکی باشد که از برنج سازند. (لغت فرس ). شرابی که از برنج سازند. (رشیدی ) (آنندراج ) : لفت بخوردم بگرم درد گرفتم شکم سُر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان . لبیبی . || کفش و موزه و امثال آن ....