کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرچنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرچنگ
لغتنامه دهخدا
سرچنگ . [ س َ چ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از سرپا زدن باشد و آن را زه کونی گویند و آن چنان است که شخصی پشت پای خود را بزور هرچه تمامتر بر نشستنگاه دیگری زند. (برهان ). اردنگ . زهکونی . تی پا. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از تعب و آزار. (برهان ). || دست را بز...
-
جستوجو در متن
-
اسن
لغتنامه دهخدا
اسن . [ اَ ] (ع مص ) تی پا زدن . اردنگ زدن . کسعْ. زهکونی زدن . زفکنه زدن . شلخته زدن . سرچنگ زدن .
-
زهکونی زدن
لغتنامه دهخدا
زهکونی زدن . [ زِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کَسْع. اَسْن . تی پا زدن . اردنگ زدن . زفکنه زدن . شلخته زدن . سرچنگ زدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
اردنگ
لغتنامه دهخدا
اردنگ . [ اُ دَ ] (اِ) زخم با نوک پای از پشت به نشستنگاه کسی . تی پا. زُفکنه . زه کونی . شِلخته . سرچَنگ . اُم ُکیسان . (منتهی الارب ).- اردنگ خوردن ؛ تی پا خوردن . زهکونی خوردن .- اردنگ زدن ؛تی پا زدن . زهکونی زدن . زفکنه زدن . شلخته زدن . سرچنگ ز...
-
تیپا زدن
لغتنامه دهخدا
تیپا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با نوک پا ضربه زدن . تک پا زدن . (فرهنگ فارسی معین ). زفکنه زدن . اردنگ زدن . زه کونی زدن . شلخته زدن . سرچنگ زدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). راندن .
-
شلخته
لغتنامه دهخدا
شلخته . [ ش َ / ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (اِ) لگد بر نشستگاه و نرمگاه . شلخت . (از ناظم الاطباء). لگدی باشد که مردم در وقت بازی کردن با پشت پای یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه یکدیگر زنند و آنرا شلخت به حذف هاء نیز گفته اند و گاهی از روی قهر و غضب هم میزنن...
-
بم
لغتنامه دهخدا
بم . [ ب َ ] (اِ) آوای حاصل از زدن با کف دست نیک ناگشاده بر سر کسی . حکایت صوت با کف دست که اندک انگشتانش فراهم آمده باشد بر سر کسی زدن . || عمل با دست زدن به سر کسی به قوت . (ناظم الاطباء). سرچنگ ، یعنی به زور دست زدن بر سر کسی .(غیاث ). ضرب دستی که...
-
شلاق
لغتنامه دهخدا
شلاق . [ ش َل ْ لا ] (از ع ، اِ)تازیانه ای که از چرم سازند. (ناظم الاطباء). تازیانه . قمچی . سوط. مقرعه . از ماده ٔ شلق عربی بمعنی تازیانه زدن آمده است ، لیکن در عربی بدین صورت بمعنی زنبیل گدایان است ؛ از این رو گمان می کنم بمعنی تازیانه یامصنوع فارس...