کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نشاطآور
لغتنامه دهخدا
نشاطآور. [ ن َ / ن ِ وَ ] (نف مرکب ) مروح . (منتهی الارب ). نشاطافزا. نشاطانگیز.که سرور و شادی بخشد. که موجب انبساط و سرور است .
-
رویحة
لغتنامه دهخدا
رویحة. [ رَ ح َ ] (ع اِ) سرور که به یقین حاصل شود. (ناظم الاطباء). سرور که پس از غم حاصل شود. (از اقرب الموارد).
-
مولی الموالی
لغتنامه دهخدا
مولی الموالی . [ م َ لَل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) مولای مولایان . سرور سروران . سرور بزرگان . (از یادداشت مؤلف ).
-
جرور
لغتنامه دهخدا
جرور. [ ج ُ ] (اِخ ) شهری است به قهستان . فارسیان آن را چنین تلفظ کنند ولی سلفی آن را سرور ضبط کرده است . (از معجم البلدان ). و رجوع به سرور در معجم البلدان و جرور در همین ستون شود.
-
رواحة
لغتنامه دهخدا
رواحة. [ رَ ح َ ] (ع اِ) سرور که به حدوث یقین حاصل شود و یافتن آن سرور را. (از معجم متن اللغة). سرور و خوشحالی که به یقین چیزی حاصل شود. (ناظم الاطباء). رَواح .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رَویحة. (معجم متن اللغة). رجوع به رواح و ر...
-
طرب آباد
لغتنامه دهخدا
طرب آباد. [ طَ رَ ] (اِ مرکب ) جایگاه شادی و سرور. (آنندراج ).
-
محتوش
لغتنامه دهخدا
محتوش . [ م َ ] (ع ص ) برانگیخته شده ٔ به نشاط و سرور. (ناظم الاطباء).
-
افتراح
لغتنامه دهخدا
افتراح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سرور و شادمانی کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
پرشعف
لغتنامه دهخدا
پرشعف . [ پ ُ ش َ ع َ ] (ص مرکب ) پر از سرور و شادی . شادمان .
-
مسرة
لغتنامه دهخدا
مسرة. [ م َ س َرْ رَ ](ع مص ) سرور. (منتهی الارب ). شاد کردن کسی را. (از اقرب الموارد). شادمانه کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). مسرت . و رجوع به سرور و مسرت شود. || (اِمص ) شادمانی و شادی . (دهار).
-
بریدار
لغتنامه دهخدا
بریدار. [ ] (اِ) سرور کشتی بانان : پس بفرمود تا بریدار، یعنی سرور کشتی بانان را با همه ٔ ملاحان که بر دجله کشتی دارند حاضر کنند چنانکه هیچ کس نماند که حاضر نشود. بریدار قریب دوهزارکشتیبان را حاضر کرد. (تجارب السلف نخجوانی ص 341).
-
عیهق
لغتنامه دهخدا
عیهق . [ ع َ هََ ] (ع اِمص ) شادمانی و سرور. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاط. (از اقرب الموارد).
-
نشوه بخش
لغتنامه دهخدا
نشوه بخش . [ ن َش ْ وَ / وِ ب َ ] (نف مرکب ) مستی آورنده . || سرور و خوشحالی آورنده . (ناظم الاطباء).
-
فارغ
لغتنامه دهخدا
فارغ . [ رِ ] (اِ) فرصت یافتن . || سرور قلب . || باد سرد تابستان . (برهان ).
-
فارغ بالی
لغتنامه دهخدا
فارغ بالی . [ رِ ] (حامص مرکب ) شادی و سرور و خوشی . (ناظم الاطباء). مرادف فراغبالی باشد (!). (آنندراج ).