کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرور
لغتنامه دهخدا
سرور. [ س َرْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند. (آنندراج ). خداوند و مهتر و بزرگ و بزرگتر از همه و رئیس وپیشوا. (ناظم الاطباء). رئیس . (زمخشری ) : کنون هفت کشور بگشتم تمام بسی سروران را کشیدم بدام .فردوسی .همه سروران آفرین خواندند...
-
سرور
لغتنامه دهخدا
سرور. [ س ُ ] (ع مص ) شادمانه کردن . (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شاد کردن و شاد گردیدن . (آنندراج ). شاد کردن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) شادی . (آنندراج ) : تا این جهان بجای است او را وقار باشداو با سرور باشد او با یسار باشد. منوچ...
-
واژههای مشابه
-
غلام سرور
لغتنامه دهخدا
غلام سرور. [ غ ُ س َرْ وَ ] (اِخ ) صاحب لاهوری . مفتی بن مفتی ، غلام محمدبن مفتی رحیم اﷲ قریش اسدی هاشمی . وی از دانشمندان هند در اواخر قرن سیزدهم هجری است و شاید اوائل قرن حاضر (چهاردهم ) را نیز درک کرده است ، به هرحال در سال 1283 هَ . ق . در قید حی...
-
حسین سرور
لغتنامه دهخدا
حسین سرور. [ ح ُ س َ ن ِ س ُرْ ] (اِخ ) خوانساری . رجوع به سرور خوانساری شود.
-
سرای سرور
لغتنامه دهخدا
سرای سرور. [ س َ ی ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از بهشت . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ). || دنیا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 165). || شراب خانه و خرابات . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ). میخانه . (مجموعه ٔ مترادفات ص 350) : سپیده دم که شدم محرم سرا...
-
سرور خوانساری
لغتنامه دهخدا
سرور خوانساری . [ س َرْوَ رِ خوا / خا ] (اِخ ) نامش میرزا محمدحسین بن میرزا محمدعلی خوانساری است . از بدو دولت محمدشاه به دارالخلافه ٔ تهران آمد و در آنجا اقامت گزید. او راست :ای آفت چین و چگل ای لعبت فرخارخوبان چگل پیش گل روی تو چون خار.(از مجمع الف...
-
دار سرور
لغتنامه دهخدا
دار سرور. [ رِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت . رجوع به دارالسرور شود.
-
ساز و سرور
لغتنامه دهخدا
ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود.
-
واژههای همآوا
-
صرور
لغتنامه دهخدا
صرور. [ ص َ ] (ع ص ) حج ناکرده . || مردی که گرد زن نگردد. (منتهی الارب ).
-
ثرور
لغتنامه دهخدا
ثرور. [ ث َ ] (ع مص ) ثرّ. ثرارت . ثرورت . ثرور ناقه ؛ بسیارشیر شدن و فراخ سوراخ پستان شدن اشتر ماده و همچنین است ثرور عین ، و ثرور طَعنه . || (ص ، اِ) ناقه یا گوسفند بسیار شیر و فراخ سوراخ پستان .
-
ثرور
لغتنامه دهخدا
ثرور. [ ث ُ ] (اِخ ) یکی از نواحی طائف است . (مراصد الاطلاع ).
-
ثرور
لغتنامه دهخدا
ثرور. [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَرّة.