کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرود
لغتنامه دهخدا
سرود. [ س َرْ وَ ] (اِ) سرواد که نظم و نثر و شعر و افسانه و قصه باشد. (برهان ).
-
سرود
لغتنامه دهخدا
سرود. [ س ُ ] (اِ) پهلوی «سرت » ، «سروت » (رجوع کنید به سرودن )، بلوچی «سروده » (موسیقی )، افغانی «سرود» (تصنیف ، آهنگ )، اوستا «سراوته » (استماع ) (رجوع کنید به هوبشمان ص 735). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سخن . (برهان ). سخن سرودن و سرائیدن . (...
-
واژههای مشابه
-
نام سرود
لغتنامه دهخدا
نام سرود. [ س ِ] (اِخ ) از دهات دهستان لاشار بخش بمپور شهرستان ایرانشهر است ، در 70هزارگزی جنوب بمپور و 6 هزارگزی مغرب جاده ٔ شوسه ٔ بمپور به چاه بهار. در منطقه ای کوهستانی و گرمسیر و مالاریاخیز واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه تأمین...
-
باب سرود
لغتنامه دهخدا
باب سرود. [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان هنزا بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت 23 هزارگزی باختر ساردوئیه و یک هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه کوهستانی ، سردسیر. سکنه ٔ آن 58 تن . آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آنجا غلات ، حبوبات و میوه ٔ درخ...
-
پهلوانی سرود
لغتنامه دهخدا
پهلوانی سرود. [ پ َ ل َ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) سرود بزبان پهلوی یا پارسی فصیح : ترا گاه بزم است و آوای رودکشیدن می و پهلوانی سرود. فردوسی .بفرمود تا خوان بیاراستندمی و رود و رامشگران خواستندبرامشگری گفت کامروز رودبیارای با پهلوانی سرود. فردوسی ...
-
خوش سرود
لغتنامه دهخدا
خوش سرود. [ خوَش ْ / خُش ْ س ُ] (ص مرکب ) خوش نغمه . خوش آواز. خوش آهنگ : مشک جعد و مشک خط و مشک ناف و مشکبوی خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان .منوچهری .
-
واژههای همآوا
-
صرود
لغتنامه دهخدا
صرود. [ ص َ ] (معرب ، اِ) سردسیر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : صرمایش نه سرمای صرود که زمهریرآن تگرگ از دماغ ریزد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 9).
-
جستوجو در متن
-
گات
لغتنامه دهخدا
گات . (اِ) در زبان پهلوی از اوستائی «گاثا» به معنی سرود و مخصوصاً سرود دینی . رجوع به گاتها شود.
-
سروت
لغتنامه دهخدا
سروت . [ س ُ ] (اِ) سرود. (آنندراج ).
-
دورکل
لغتنامه دهخدا
دورکل . [ ک َ / ک ُ ] (اِ) نوعی از سرود است . (از غیاث ) (آنندراج ).
-
سرودگویان
لغتنامه دهخدا
سرودگویان . [ س ُ ] (ق مرکب ) در حال سرود گفتن : هر دم ز دیار خویش پویان بر نجد شدی سرودگویان . نظامی .رجوع به سرود شود.
-
ابوناشط
لغتنامه دهخدا
ابوناشط. [ اَ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) سرود. غناء. (المرصع).