کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
صروع
لغتنامه دهخدا
صروع . [ ص َ ] (ع ص ) نیک کشتی گیر. (منتهی الارب ). نیک اندازنده مردم را. ج ، صُرُع . (منتهی الارب ).
-
صروع
لغتنامه دهخدا
صروع . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صِرع . (منتهی الارب ). رجوع به صرع شود.
-
جستوجو در متن
-
سروب
لغتنامه دهخدا
سروب . [ س َ ] (هزوارش ، اِ) هزوارش «سروبا» ، پهلوی «سخون » ، سخن (یونکر ص 100). در رسم الخط پهلوی «سروا» هم خوانده می شود. رجوع کنید به سروا. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت زند و پازند بمعنی سخن باشد و بعربی کلام گویند. (برهان ) (انجمن آرای نا...
-
خزان خورده
لغتنامه دهخدا
خزان خورده . [ خ َ خوَرْ / خُر دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خزان رسیده . پژمرده : گفت که سروا چه خزان خورده ای کاب ز جوی ملکان خورده ای .نظامی .
-
اورمزدی
لغتنامه دهخدا
اورمزدی . [ م َ ] (اِخ ) از قدمای شعرای فارسی و از اشعار او تنها قلیلی در لغت نامه ها و از جمله در لغت نامه ٔ اسدی برجایست :چند دهی وعده ٔ دروغ همی چندچند فروشی بخیره با من سروا؟یارب مرا بعشق شکیبا کن یا عاشقی بمرد شکیبا ده .روز من گشت از فراق تو شب ...
-
سرو
لغتنامه دهخدا
سرو. [ س ُ ] (اِ) اوستا «سرو» (شاخ جانور). هرن گوید: در اوستا «سروا» (چنگال ، شاخ )، پهلوی «سروب »، «سروو» ، بلوچی «سرونب ، سوروم » (سم )، «سرون » که «سروبن » نوشته میشود در پهلوی بمعنی شاخی (سرویین ) است . و رجوع کنید به سرون . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ...
-
تاج العارفین
لغتنامه دهخدا
تاج العارفین . [جُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن امین الدین . مؤلف سلافة العصر آرد: دریای بیکران علم است و وادی بی پایان فضل در علم و دانش مقامی بلند یافت و عرفان او بر حقیقت دلیلی روشن است پدرش مفتی حنفیه و قطب شریعت بوده .پسر وی در دامنش تربیت یافت و ...
-
وعده
لغتنامه دهخدا
وعده . [ وَ دَ / دِ ](از ع ، اِ) نوید. (ناظم الاطباء). مژده : شب و روز انتظار یار میداشت امید وعده ٔ دیدار میداشت . نظامی .وعده ٔ وصل چون شود نزدیک آتش قرب تیزتر گردد. (؟). || عهد. پیمان . (ناظم الاطباء). وعده در اصل وعد است ولی آن را شعرا نیز در اشع...
-
دروغ
لغتنامه دهخدا
دروغ . [ دُ ] (اِ) سخن ناراست . قول ناحق . خلاف حقیقت . مقابل راست . مقابل صدق . کذب . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مقابل راست چون گریه ٔ دروغ ، اشک دروغ ،آه دروغ ، وعده ٔ دروغ ، صبح دروغ ، و زشت و مصلحت آمیز از صفات اوست ، و با لفظ گفتن و بستن و پردا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم بن الزبیر الغسانی الاسوانی المصری ، ملقب برشید و مکنی به ابوالحسین . اورا در سال 562 هَ . ق . بخبه بکشتند. و او کاتب ، شاعر، فقیه ، نحوی ، لغوی ناشئی ، عروضی مورخ ، منطقی ، مهندس و عارف بطب و موسیقی و متفنن د...
-
خیره
لغتنامه دهخدا
خیره . [ رَ / رِ ] (ص ) بدخواه . بداندیش . نابکار. (ناظم الاطباء). ستمگر. آزاردهنده : ای گمره خیره چون گرفتی گمراهتری دلیل و رهبر. ناصرخسرو. || سرکش . لجوج . بی پروا. جنگجو. غضب آلود. مستبد و خودرأی . سخن نشنو. گستاخ . شوخ . بی شرم . بی آزرم . بیجا....
-
حدیث
لغتنامه دهخدا
حدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). || مرد اندک سال . جوان . || مسئله . امر. کار. شغل . باره . مطلب . قضیه . وقعه . واقعه . حاد...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...