کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرنا
لغتنامه دهخدا
سرنا. [ س ُ ] (اِ) مخفف سورنای است که در نقاره خانه ها و روزهای جشن و سور نوازند و آن را نای رومی نیز گویند. (برهان ). نای رومی باشد که در بزم و رزم نوازند. (جهانگیری ). آلتی موسیقی از ذوات النفخ . (یادداشت مؤلف ) : دردا که چنگ عمرشد از ساز و بدتر آ...
-
واژههای مشابه
-
سرنا زدن
لغتنامه دهخدا
سرنا زدن . [س ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) در سرنا دمیدن . سرنا را به صدا درآوردن : راست بیا راست برو ماست بخور سرنا بزن .- سرنا زدن شکم ؛ قراقر کردن شکم . (از آنندراج ). || مجازاً چانه ٔ بیجا زدن را گویند: چه سرنا میزنی ؛ ای چه غوغا میکنی . (آنندراج ) (از ...
-
گومز دو لا سرنا
لغتنامه دهخدا
گومز دو لا سرنا. [ گ ُ م ِ دُ س ِ ] (اِخ ) نویسنده ٔ اسپانیایی که در مادرید به سال 1891 م . بدنیا آمد. آثار بسیاری دارد که از جمله «گره گریاس » میباشد.
-
ساز و سرنا
لغتنامه دهخدا
ساز و سرنا. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و دهل . ساز و نواز. ساز و نقاره . تار و تنبک . تار و طنبور. رجوع به ساز شود.
-
واژههای همآوا
-
صرنا
لغتنامه دهخدا
صرنا. [ ص ُ ] (معرب ، اِ) رجوع به سرنا شود.
-
جستوجو در متن
-
سرناچی
لغتنامه دهخدا
سرناچی . [ س ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه سرنا نوازد. (آنندراج ). نوازنده ٔ سرنا: سرناچی کم بود یکی هم از غوغه آمد.
-
سورنا
لغتنامه دهخدا
سورنا. (اِ مرکب ) سورنای . نایی که در سور و جشن عروسی نوازند. و سرنا مخفف آن است و آنرا شهنای نیز خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). سرنا و شهنای و نایی که در سور، جشن و عروسی نوازند.شیپور. (ناظم الاطباء). رجوع به سرنا و سرنای شود.
-
سرنائی
لغتنامه دهخدا
سرنائی . [س ُ ] (اِ) نای رومی است که سرنا باشد. (آنندراج ).
-
صرنا
لغتنامه دهخدا
صرنا. [ ص ُ ] (معرب ، اِ) رجوع به سرنا شود.
-
شه نائی
لغتنامه دهخدا
شه نائی . [ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) نام سازی که آنرا سرنا گویند. (غیاث ) (از برهان ). سورنائی . شاه نائی . شاه نای . (یادداشت مؤلف ).
-
زرنا
لغتنامه دهخدا
زرنا. [ زُ ] (اِ) سرنا.بوق . (فرهنگ فارسی معین ). صرنای . (دزی ج 1 ص 589). رجوع به سرنا و صرنا شود.
-
ساز و دهل
لغتنامه دهخدا
ساز و دهل . [ زُ دُ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و سرنا. ساز و نقاره . تار و تنبک . تار و طنبور.