کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمه دنباله دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سرمه ٔ خفا
لغتنامه دهخدا
سرمه ٔ خفا. [ س ُم َ / م ِ ی ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرمه ٔ جادوان که چون که به چشم خود کشند دیگران آن را نبینند وآنان هر چیز و هر کس را بینند. سرمه ای که هر کس به دیدگان کشد از نظر نظاره پوشیده ماند و کس او را نتواند دیدن . (یادداشت مؤلف )...
-
سرمه ٔ سلیمان
لغتنامه دهخدا
سرمه ٔ سلیمان . [ س ُ م َ / م ِ ی ِ س ُ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرمه ٔ سلیمانی . سرمه ای که چون به چشم کشند مخفیات عالم عیناً و عیاناً معاینه کنند. (از آنندراج ) : به گوش وهم زند نغمه های داودی به چشم عقل کشد سرمه ٔ سلیمانی . طالب آملی (...
-
سرمه ٔ گیتی
لغتنامه دهخدا
سرمه ٔ گیتی . [ س ُ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). شب . (رشیدی ).
-
سرمه ٔ مست
لغتنامه دهخدا
سرمه ٔ مست . [ س ُ م َ / م ِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرمه که به شوخی ورعنایی در چشم کشند. (غیاث ) (آنندراج ) : سرمه ٔ مست به خون خواری چشمت افزودچون سیه مست شود ترک بلا می افتد. محمدسعید اشرف (از آنندراج ). || چشم : همچو کیفیت صحت نبود نشأ...
-
سرمه خوردن
لغتنامه دهخدا
سرمه خوردن . [ س ُ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گنگ شدن . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سرمه به گلو کشیدن شود.
-
سرمه شدن
لغتنامه دهخدا
سرمه شدن . [ س ُ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از نهایت باریک شدن در سحق . || توتیا شدن . (آنندراج ).
-
سرمه کردن
لغتنامه دهخدا
سرمه کردن . [ س ُ م َ /م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمه کشیدن . تکحیل . اکتحال .
-
سرمه کشیدن
لغتنامه دهخدا
سرمه کشیدن . [ س ُ م َ / م ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به چشم سرمه ریختن .
-
سرمه گون
لغتنامه دهخدا
سرمه گون . [ س ُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) سرمه صفت . سرمه آسا. || به رنگ سرمه . سرمه رنگ . سرمه ای .- طارم سرمه گون ؛ کنایه از آسمان : چه بینی در این طارم سرمه گون که می آید از میل او سیل خون .نظامی .
-
سرمه آسا
لغتنامه دهخدا
سرمه آسا. [ س ُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) سرمه سان . بمانند سرمه . همچون سرمه : خاک قدم او را سرمه آسا به چشم کشیدندی . (سعدی ).
-
سرمه ای
لغتنامه دهخدا
سرمه ای . [ س ُ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) نوعی از رنگ که برنگ سرمه باشد. (آنندراج ) : اهل دل با آب دیده دست از جان شسته اندتا لباس سرمه ای راچشم مستش آل کرد.اسماعیل کاشف صفاهانی (از آنندراج ).
-
سرمه چوب
لغتنامه دهخدا
سرمه چوب .[ س ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) میل سرمه . (غیاث ). میل سرمه و در عرف هند سرمه چو بدون موحده شهرت دارد و چون توافق این دو زبان زیاده از بیان است دور نیست که این در فارسی صحیح باشد، مثل جاروب و جارو و رفت و روب و رفت و رو. (آنندراج ). میل . (رب...
-
سرمه دان
لغتنامه دهخدا
سرمه دان . [ س ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج ). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین ) : با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر. منوچهری .وآن نی چو مار بی زبان سوراخها د...
-
سرمه دوزی
لغتنامه دهخدا
سرمه دوزی . [ س ُ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) ملیله دوزی . گل ها و نقوش با سرمه سرمه کش کردن . (یادداشت مؤلف ). زردوزی . گلدوزی .
-
سرمه زای
لغتنامه دهخدا
سرمه زای . [ س ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) سرمه زاینده . تولیدکننده ٔ سرمه . بوجودآورنده ٔ سرمه : دیده ٔ خورشید چشم درد همی داشت از حسد خاک سرمه زای صفاهان .خاقانی .