کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرمایه
لغتنامه دهخدا
سرمایه . [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود و آن را سوزیان نیز گویند . (آنندراج ) (انجمن آرا) : عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کارها...
-
واژههای مشابه
-
سرمایه دار
لغتنامه دهخدا
سرمایه دار. [ س َ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) صاحب ثروت و مال دار. (آنندراج ). کسی که دارای مال و ثروت فراوان است : بود سرمایه داران را غم بارتهی دست ایمن است از دزد و طرار. نظامی .تأمل به حسرت کنان شرمسارچو درویش بر دست سرمایه دار. سعدی .بلنداختری نام ا...
-
سرمایه داری
لغتنامه دهخدا
سرمایه داری . [ س َ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) مالداری . ثروتمندی .
-
بی سرمایه
لغتنامه دهخدا
بی سرمایه . [ س َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب )(از: بی + سرمایه ) که سرمایه ندارد. بی مایه : ای پیران عمر بر باد برفته اشک از دیدگان بباریدبرای بیکسان بی سرمایه بگریید. (قصص الانبیاء ص 241).ز دولتمندی درویش باشدکه بی سرمایه سوداندیش باشد. نظامی .رجوع به سرما...
-
تنک سرمایه
لغتنامه دهخدا
تنک سرمایه . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ س َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای سرمایه ٔ اندک باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
کاپیتالیست
لغتنامه دهخدا
کاپیتالیست . (فرانسوی ، ص ، اِ) سرمایه دار. دارای مایه و سرمایه .
-
کاپیتالیسم
لغتنامه دهخدا
کاپیتالیسم . (فرانسوی ، اِ) سرمایه داری .
-
مول
لغتنامه دهخدا
مول . (هندی ، اِ) به زبان هندی قیمت و بهای هرچیز باشد. || بیخ نباتات را گویند. (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || مایه و سرمایه را گویند. (از برهان ). سرمایه بود. (جهانگیری ).
-
کاپیتال
لغتنامه دهخدا
کاپیتال . (فرانسوی ، اِ) سرمایه . دارائی . || پایتخت . کرسی نشین . حاکم نشین .
-
انفخت
لغتنامه دهخدا
انفخت . [ اَ ف َ ] (اِ) سرمایه . سود. (ناظم الاطباء).
-
انفخد
لغتنامه دهخدا
انفخد. [ اَ ف َ ] (اِ) انفخت . سرمایه . (ناظم الاطباء).
-
خرده پا
لغتنامه دهخدا
خرده پا. [ خ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه سرمایه کم دارد. فقیر. کم بضاعت . تنگ سرمایه . مردم کم بضاعت از رعایا. (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه بکارهای کوچک بپردازد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تخصیص دادن
لغتنامه دهخدا
تخصیص دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) خاص کردن . (ناظم الاطباء). مخصوص گردانیدن چیزی را برای امری : فلان سرمایه اش را برای توسعه ٔ فرهنگ تخصیص داد.