کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمازدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرمازدگی
لغتنامه دهخدا
سرمازدگی . [س َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت سرمازده . || آفتی که بسبب سرمای شدید به درختان و میوه های آنها رسد. || آسیبی که بعلت سرمای سخت در برخی از اعضای بدن ایجاد شود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ رَ ] (ع مص ) هلاک شدن از سردی یا سردی زده شدن . (منتهی الارب ). سرمازدگی . || پشک زده شدن زمین . (منتهی الارب ).
-
خرص
لغتنامه دهخدا
خرص . [ خ َ رَ ] (ع مص ) گرسنه و سرمازده گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || (اِمص ) گرسنگی و سرمازدگی با هم . (منتهی الارب ).
-
شنج
لغتنامه دهخدا
شنج . [ ش َ ن َ ] (ع مص ) ترنجیده و درهم کشیده شدن پوست کسی : شنج جلده شنجاً. (از منتهی الارب ). منقبض شدن پوست و درهم کشیده شدن آن در اثر رسیدن آتش بدان یا سرمازدگی . (از اقرب الموارد).
-
آفت رسیده
لغتنامه دهخدا
آفت رسیده . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت زده . مَؤوف . آکفت دیده .- کِشتی آفت رسیده ؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان و یا سرمازدگی و مانند آن زیان دیده . آفت زده .
-
چار و چنگول
لغتنامه دهخدا
چار و چنگول . [ رُ چ َ ] (اِ مرکب ، اتباع ) دست ها و پاها خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دستها و پاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرمازدگی مرده ای و غیره . و رجوع به چارچنگولی شود.
-
شجام
لغتنامه دهخدا
شجام . [ ش َ ] (اِ) سجام . سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند. (برهان ). سرمای سخت بود. (فرهنگ نظام ) (لغت فرس اسدی ). شخته . سرمازدگی . سرمای سخت بود که درختان را خشک گرداند. (اوبهی ). شجد. شجن . سرمای سخت . (فرهنگ جهانگیری ) : سپاهی که نوروز گرد ...
-
چارچنگولی
لغتنامه دهخدا
چارچنگولی . [ چ َ ] (ص نسبی ) تن و دست و پای کژ و خشک شده . با دستها و پاهای خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دست و پای جمع شده و شخ مانده چنانکه مرده ای یامغشی ٌ علیهی . خشک مانده با دستها و پاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرم...
-
ناخن کبود
لغتنامه دهخدا
ناخن کبود. [ خ ُ ک َ ] (ص مرکب ) آن که بر اثر سرمازدگی یا بیماری ، خون در ناخن او فسرده باشد : به عزلت نشینان صحرای دردبه ناخن کبودان سرمای سرد. نظامی . || که بر اثربیماری و تب ، خون در ناخن او فسرده باشد و ناخنش کبود شده باشد : از تب هجران تو ناخن ک...
-
زدگی
لغتنامه دهخدا
زدگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص ) صدمه و ضرب و کوب و ضربه و مشت . (از ناظم الاطباء): طلحف ؛ زدگی سخت . (منتهی الارب ). || بیماری و الم و هر گونه اثری که در نتیجه ٔ تماس و یا مجاورت چیزی باچیزی دیگر و یا عروض حادثه ای حاصل شود. زدگی را در موارد مذکور با ن...
-
زمخشری
لغتنامه دهخدا
زمخشری . [ زَ م َ ش َ ] (اِخ ) محمودبن محمدبن احمد ملقب به جاراﷲ و مکنی به ابوالقاسم . مولد او به زمخشر، قریه ای به خوارزم به سال 467 هَ . ق . بود. او فنون ادب را از ابونصر اصفهانی و ابومنصور خارئی و علی بن مظفر نیشابوری و جز آنان فراگرفت و یک پای وی...
-
اسقیل
لغتنامه دهخدا
اسقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ) هو بصل الفار سمی بذلک لانه یقتل الفار و هو حِرّیف قوی ... و منه جنس سمی قتال و ظن ّبعضهم انه البلبوس لأدنی علاقة وجدها فیه و قد اخطاء. (مقاله ٔ 2 از کتاب 2 قانون ابوعلی سینا ص 156 س 8). بصل الفار است ، بپارسی پیاز موش گوین...