کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرما
لغتنامه دهخدا
سرما. [ س َ ] (اِ) سرما (از: سرد) به شباهت با گرما (از: گرم ) ساخته شده (والا میبایست سردا بشود). (دارمستتر تتبعات ایرانی ج 1 ص 267). همین شکل در پهلوی نیز وجود دارد: «سرماک » برابر «گرماک » . گیلکی «سرمه » ، فریزندی و یرنی و نطنزی «سرما» ، سمنانی «س...
-
واژههای مشابه
-
سرما زدن
لغتنامه دهخدا
سرما زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به عضوی یا میوه ای آفت رسیدن بسبب سرمای سخت . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
سرما یافتن
لغتنامه دهخدا
سرما یافتن . [ س َ ت َ ] (مص مرکب ) سرما خوردن : گفت زنهار پشت مرا به کنار گیر ساعتی که سرما یافته ام . (مجمل التواریخ ).
-
واژههای همآوا
-
صرما
لغتنامه دهخدا
صرما. [ ] (اِ) به سریانی کاشم رومی است که سیسالیوس نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
سرم
لغتنامه دهخدا
سرم .[ س َ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند،فیقال : سَرْماً سَرْماً. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
لرز کردن
لغتنامه دهخدا
لرز کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن از سرما. مرتعش شدن بدن از سرما یا تب . نوبه کردن .
-
اهزاء
لغتنامه دهخدا
اهزاء. [ اِ ] (ع مص ) به سرما کشتن شتر را. || درآمدن در شدت سرما. || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
چایمان کردن
لغتنامه دهخدا
چایمان کردن . [ »َ دَ ] (مص مرکب ) چاییدن . سرما خوردن . بسرماخوردگی مبتلا شدن . زکام کردن . نزله کردن . رجوع به چاییدن و سرما خوردن و زکام کردن شود.
-
چایاندن
لغتنامه دهخدا
چایاندن . [ دَ] (مص ) چایانیدن . بسرما دادن . سرما خوراندن . سرما خورانیدن . بزکام و سرماخوردگی مبتلاکردن . سرما دادن . || سرد کردن چیزی را. سرد کردن میوه یا مشروب بوسیله ٔ گذاشتن در یخچال یا نهادن یخ پهلوی آن .
-
مصراد
لغتنامه دهخدا
مصراد. [ م ِ ] (ع ص ) رجل مصراد؛ مرد توانا بر سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مرد ضعیف بر سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). (از لغات اضداد است ). آنکه طاقت سرما ندارد. (مهذب الاسماء). || سرما زده . || سهم مصراد؛ تیر درگذرنده . زم...
-
پیزار
لغتنامه دهخدا
پیزار. (اِ) لگام . || موسم سرما. (آنندراج ).
-
شجانیدن
لغتنامه دهخدا
شجانیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شجیدن . به سرما دادن چیزی . (برهان ).