کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرشوی
لغتنامه دهخدا
سرشوی . [ س َ ] (نف مرکب ،اِ مرکب ) آنکه سر را بشوید. شوینده ٔ سر. || سرتراش . (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) : خاک بر سر شاعری را کاشکی بودمی سرشوی یا نه پای باف . شمس فخری (از انجمن آرا).|| حجام . (برهان ) (انجمن آرا). || نوعی از گِل که بدان سر شوین...
-
واژههای مشابه
-
گل سرشوی
لغتنامه دهخدا
گل سرشوی . [ گ ِ ل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که زنان و بعض از جوانان موی را بدان شویند و آنرا گل جعدسا نیز گویند. (آنندراج ). طین فارسی . (بحر الجواهر). گل معروفی است که از دو فرسخ میانه ٔ شمال وجنوب قصبه ٔ اردکان از گریوه ٔ کوه درآورند. خ...
-
جستوجو در متن
-
ابوغسله
لغتنامه دهخدا
ابوغسله . [ اَ غ ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) گرگ . || سرشستنی ، چون خطمی و گِل ِ سرشوی و مانند آن .
-
طین فارسی
لغتنامه دهخدا
طین فارسی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهترین وی سرخ بود و بشیرازی وی را گل سرشوی گویند و طبیعت وی سرد و خشک بود و درد شُش را ساکن گرداند. چون دو مثقال از وی استعمال کنندگویند مضر بود بمثانه و مصلح وی سرطانات بود. (اختیارات بدیعی ). گل شیرازی اس...
-
سرشور
لغتنامه دهخدا
سرشور. [ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) یا گِل ِ سرشوی . نوعی گِل که زنان بدان گیسوان خود شویند و قسمی از آن را زنان آبستن خورند. (یادداشت مؤلف ).
-
جعدسا
لغتنامه دهخدا
جعدسا. [ ج َ ] (اِ مرکب ) چیزی که بدان جعد بشویند مثل گل سرشوی . (آنندراج ) : ز گل در خون سرشته جعدسایش دل مژگان گزیده سنگ پایش .زلالی .
-
مغام
لغتنامه دهخدا
مغام . [ م َ ] (اِخ ) شهری است در اندلس و آن را مغامة نیز گویند و در آن معدن گل سرشوی است و از آنجا به سایر شهرهای مغرب برند. (از معجم البلدان ). از قرای طلیطله است . (الحلل السندسیة ج 2 ص 9).
-
گل سرشو
لغتنامه دهخدا
گل سرشو. [ گ ِ ل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که با آن سر شویند : چون تواند کسی از خاک وطن سر پیچدخشت خم دختر رز را گل سرشو باشد. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).و رجوع به گل و گل سرشور و گل سرشوی شود.
-
گل سرشور
لغتنامه دهخدا
گل سرشور. [ گ ِل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که با آن سر شویند، لهجه است عامیانه برخلاف کلی قیاس . گلی که سر رابا آن شستشو دهند. معادن آن در سمنان ، سیستان ، بلوچستان و گیلان است . رجوع به گل سرشو و گل سرشوی شود.
-
طفل
لغتنامه دهخدا
طفل . [ طَ / طَ ف َ ] (ع اِ) نوعی از خاک رس برای گرفتن چربی ماهوت . گِل سرشوی . این گل را در حمام برای شستن پوست بدن و مخصوصاً موی سر وهم بجای نوره بکار میبرند. ج ، طُفول . و نیز آن را برای شستن جامه استعمال میکنند. (از دزی ج 2 ص 49).
-
شوی
لغتنامه دهخدا
شوی . (نف مرخم ) شو. بشورنده . شوینده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). شوینده . آنکه چیزی را شستشو میکند. (ناظم الاطباء). مخفف شوینده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوینده و شوییدن و شستن شود. || (اِمص ) شستن . || (فعل امر) امر به شستن . (برهان ) (جهانگیری...
-
جاف جاف
لغتنامه دهخدا
جاف جاف . (ص مرکب ) جاف . زن بدکاره . (شرفنامه ٔ منیری ). زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان ). زنی را گویند که بیک شوی آرام نگیرد و هر روز شوی نو کند. (آنندراج ). آن کس بود که با یک تن نایستد، از این بدان شود و از آن بدین ، بی قرار بود همچون قحبه و بو...
-
ثمرةالاثل
لغتنامه دهخدا
ثمرةالاثل . [ث َ م َ رَ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) نوع کوچک بار گز است که عذبه نامند بقدر نخودی و از آن بزرگتر و غیر مثلث می باشد در دوم سرد و در سیم خشک و قابض و قاطع نزف الدم ونفث الدم و مقوی احشاء و آب طبیخ او که یک اوقیه در دو رطل آب جوشانیده باشند ...