کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشاخه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ] (ع مص ) برآوردن گرد چاه بسنگ . (منتهی الارب ). نوردیدن چاه بسنگ .(دهار) (اقرب الموارد) (المنجد). نوردیدن چاه بسنگ را زبر، و آن چاه را بئر مزبوره گویند. شاعر گوید:حتی اذا حبل الدلاء انحلاو انقاض زبر احاله فابتلا. (تاج العروس ).انباشتن چاه ...
-
بنگ
لغتنامه دهخدا
بنگ . [ ب َ ] (اِ) سانسکریت «بهنگ » . اوستا «بنگهه » . پهلوی «منگ » (کنب ). بنج و منج معرب آن است و آن به حشیش اطلاق شود. گاه برگ آن و گاه دانه ٔ آن (چرس ) را فروشند. دانه های کوبیده ٔ بنگ را با شیر مخلوط کنند و در کره بزنند تا روغن بنگ بدست آید. مای...
-
پیراستن
لغتنامه دهخدا
پیراستن . [ ت َ ] (مص ) مقابل آراستن . پیرایستن . کم کردن از چیزی برای زینت و خوش آیند شدن و زیبا گشتن چون پیراستن موی سر و درخت و جز آن . پیرایش کردن . نازیبا دور کردن . (شرفنامه ). تنقیح . تهذیب . زینت کردن با کاستن نه افزودن که آرایش باشد. کم کردن...