کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سرریز شدن
لغتنامه دهخدا
سرریز شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لب ریز شدن . ریختن آب و مانند آن از حوض و جز آن . ریختن مظروف از لب ظرفی چون بیش از اندازه باشد.
-
جستوجو در متن
-
شطح
لغتنامه دهخدا
شطح . [ ش َ طَ ] (ع اِ) سرریز دیگ . (یادداشت مؤلف ).
-
طفح
لغتنامه دهخدا
طفح . [ طَ ] (ع مص )پر و لبالب گردیدن آوند و پر کردن آن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ). سرریز شدن . لبریز شدن . لبالب و پر شدن ظرف . (منتخب اللغات ). || پر شدن از شراب . || بر تمامی ایام بچه آوردن زن . || برداشتن باد پنبه را و بردن . (منتهی الارب ).
-
شطحیة
لغتنامه دهخدا
شطحیة. [ ش َ طَ حی ی َ ] (ع ص نسبی ) شطحیه . مؤنث شطحی : کلمات شطحیة؛ کلماتی شبه کفر که از غلبه ٔ وجد بر زبان صوفی رود چون انا الحق گفتن حسین بن منصورحلاج . (یادداشت مؤلف ). || (اِ) سرریز دیگ ج ، شطحیات . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شطحیات شود.
-
پیتس فیلد
لغتنامه دهخدا
پیتس فیلد. (اِخ ) نام قصبه ای در جمهوری ماساچوست از جماهیرمتحده ٔ آمریکای شمالی ، در 176 هزارگزی شمال غربی بوستون و کنار نهر هوساتونیک علیا دارای کارخانجات متعدد، منسوجات پشمی ، ابریشمی و نخی . چندین دریاچه بر گرد آن دیده شود که سرریز آب آنها داخل نه...
-
شریدن
لغتنامه دهخدا
شریدن . [ ش ُرْ ری دَ ] (مص ) جاری شدن و روان گشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به شَریدَن شود. || ریختن آب و جز آن پی درپی و بدون فاصله . (از آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). پیاپی ریختن آب و مانند آن از ناودان یا جای دیگر و بر این قیاس شران ؛ یعنی پ...
-
شطحیات
لغتنامه دهخدا
شطحیات . [ ش َ طَ حی یا ] (ع اِ) ج ِ شطحیة، به معنی سرریز دیگ . (یادداشت مؤلف ). || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) سخنان خلاف شرع بر زبان آوردن و چیزهای مخالف ظاهر شرع گفتن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). کلماتی که در وقت مستی و ذوق ا...
-
لبریز
لغتنامه دهخدا
لبریز. [ ل َ ] (نف مرکب ) پر. لبالب . مالامال . چنانکه از سر بخواهد شدن . طفحان : اناء طفحان ؛ خنور لب ریز، سرریز. نسفان : اِناء نسفان ؛ آوند پر و لب ریز. قدح دمعان ؛ کاسه ٔ لبریز. (منتهی الارب ) : چون گرگ و روباه دندان طمع تیز و انبان حیله لبریز. (م...
-
ریز
لغتنامه دهخدا
ریز. (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع ریختن ) ریزنده و ریزان و پاشان و افشان و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود، مانند: اشک ریز؛ کسی که گریه می کند و اشک از چشم آن روان است ... (از ناظم الاطباء). ریزنده . (آنندراج ). فاعل از ریزیدن . (شرفنامه ٔ منیری ).- آب ر...
-
پلوتن
لغتنامه دهخدا
پلوتن . [ پْلو / پ ُ ت َ ] (اِخ ) پلوتینس یا فلوطین که او را در کتب اسلامی شیخ الیونانی نامند. معروفترین فیلسوف از افلاطونیان اخیر است در کتاب سیر حکمت آمده است : مؤسس این سلسله [ افلاطونیان اخیر ] را امونیوس ساکاس از اهل مصر میدانند که در اواخرمائه...