کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرد و تر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرد و تر
لغتنامه دهخدا
سرد و تر. [ س َ دُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (اصطلاح پزشکی قدیم ) چیزی که در وی مایه ٔ آبی باشد گویند سرد و تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
واژههای مشابه
-
گریه ٔ سرد
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ سرد. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گریه که از شادی بهم رسد. گریه ٔ دروغ که از درد دل نباشد. (از آنندراج ) : گریه های سرد زاهد را نماید کار سست میشود از ریزش باران وی دیوار سست .بدیع نصیرآبادی (از آنندراج ).
-
سرد آمدن
لغتنامه دهخدا
سرد آمدن . [ س َ م َ دَ] (مص مرکب ) بی ارزش بودن . بی اهمیت شدن : از آن سرد آمد این کاخ دلاویزکه چون جا گرم کردی گویدت خیز.نظامی .
-
حرف سرد
لغتنامه دهخدا
حرف سرد. [ ح َ ف ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف خشک . (مجموعه ٔ مترادفات ص 209). سخن از روی بی علاقگی .
-
چشمه سرد
لغتنامه دهخدا
چشمه سرد. [ چ َ م َ س َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
جابجا سرد شدن
لغتنامه دهخدا
جابجا سرد شدن . [ ب ِس َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درحال ْ مردن . فی الفور مردن .
-
جستوجو در متن
-
تر و تازه کردن
لغتنامه دهخدا
تر و تازه کردن . [ ت َ رُ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرد کردن . (ناظم الاطباء). || آراستن و پیراستن و به صفا و جلوه آوردن . خوش و شاداب کردن . رجوع به تر و تازه و تر شود.
-
سپس تر
لغتنامه دهخدا
سپس تر. [ س ِ پ َ ت َ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) پستر و عقب تر و دورتر. (ناظم الاطباء). کمی بعد. بعدتر : و آن داروهای تلخ است ، بعضی گرم است و بعضی سرد و سپس تر یاد کرده آید. (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). و فرق میان ذات الجنب و ذات الکبد سپس تریاد کرده آید. (ذخی...
-
جلماثا
لغتنامه دهخدا
جلماثا. [ ج َ ] (سریانی ، اِ) خیار را گویندکه بادرنگ باشد و بهترین آن سبز و نازک است . و طبیعت آن سرد و تر است و ثقیل و غلیظ هم هست . (برهان ).
-
تر و خشک
لغتنامه دهخدا
تر و خشک . [ ت َ رُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نمدار و بی نم . (ناظم الاطباء) : بیابان همه آتش افروختندتر و خشک هیزم همی سوختند. فردوسی . || بسیار و اندک . (ناظم الاطباء) : بسوختی تر و خشک و مرا بپاسخ سردکه دید هرگز سوزنده ای بدین سردی . خاقانی .از...
-
مبلول
لغتنامه دهخدا
مبلول . [ م َ ] (ع ص ) ترکرده . (از مهذب الاسماء). تر. سرد و نمناک . (از آنندراج ). نمدار و نمناک . (ناظم الاطباء). مرطوب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ادرک
لغتنامه دهخدا
ادرک . [ اِ رِ ] (اِ) آلوی کوهی . آلوچه ٔ کوهی . آلوی زرد و تلخ . نلک . (زمخشری ) (السامی ).ادرک عربی است ، بفارسی آلوچه ٔ سلطانی نامند. در اول سرد و رسیده ٔ او در دوم تر و مسکن حدت صفرا و ملین طبع و رب او قابض و آب برگ او کشنده ٔ کرم معده و نارس او ...
-
صمغالخطمی
لغتنامه دهخدا
صمغالخطمی . [ ص َ غُل ْ خ ِ / خ َ می ی ] (ع اِ مرکب ) سرد و تر بود. بستگی را ساکن گرداند و شکم ببندد و نافع بود جهت صفراوی .