کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرد و آبدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرد و آبدار
لغتنامه دهخدا
سرد و آبدار. [ ] (اِخ )نام کتابخانه ای بوده است در سمرقند : و دیوان سلطان آتسز در یک جلد در کتابخانه ٔ سرد و آبدار سمرقند مطالعه افتاده است . (لباب الالباب ج 1 ص 38).
-
واژههای مشابه
-
گریه ٔ سرد
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ سرد. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گریه که از شادی بهم رسد. گریه ٔ دروغ که از درد دل نباشد. (از آنندراج ) : گریه های سرد زاهد را نماید کار سست میشود از ریزش باران وی دیوار سست .بدیع نصیرآبادی (از آنندراج ).
-
سرد آمدن
لغتنامه دهخدا
سرد آمدن . [ س َ م َ دَ] (مص مرکب ) بی ارزش بودن . بی اهمیت شدن : از آن سرد آمد این کاخ دلاویزکه چون جا گرم کردی گویدت خیز.نظامی .
-
حرف سرد
لغتنامه دهخدا
حرف سرد. [ ح َ ف ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف خشک . (مجموعه ٔ مترادفات ص 209). سخن از روی بی علاقگی .
-
چشمه سرد
لغتنامه دهخدا
چشمه سرد. [ چ َ م َ س َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
جابجا سرد شدن
لغتنامه دهخدا
جابجا سرد شدن . [ ب ِس َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درحال ْ مردن . فی الفور مردن .
-
جستوجو در متن
-
زبش
لغتنامه دهخدا
زبش . [ زَ ] (اِ) بطیخ زقی است . (تحفه ) (فهرست مخزن الادویه ). بطیخ زقی هندی است و بطیخ سندی نیز گویند. بپارسی خربزه ٔ هندی گویند و به تبریزی هندوانه و به شیرازی خیار کدو. و بهترین وی شیرین آبدار بود. طبیعت وی سرد و تر است . در دوم نافع بود. جهت مرض...
-
سراجی
لغتنامه دهخدا
سراجی . [ س ِ ] (اِخ ) شاعر خوبی است و قصیده ای گفته که ذکر چهار ارکان در او لازم داشته ، این سه بیت از آن است :آتشی دارم بدل من زآن دو لعل آبدارباد تا زلفش پریشان کرد گشتم خاکسارخاک ره گل میشود از آب چشمم تا چراآتش اندر من زد و رفت از بر من بادوارگر...
-
رمان حامض
لغتنامه دهخدا
رمان حامض . [ رُم ْ ما ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انار ترش . (اختیارات بدیعی ) (الفاظ الادویه ) (مخزن الادویه ). بهترین آن بود که بزرگ آبدار بود و انواع انار غذا اندک دهد و قابض ترین اجزای وی گل وی بود و انار ترش سرد و خشک بود در دویم و گویند ...
-
اتسز
لغتنامه دهخدا
اتسز. [ اَ س ِ ] (اِخ )خوارزمشاه . ابن محمد ملقب به قطب الدین یا علاءالدین ابن نوشتکین . سیمین خوارزمشاه . و او استقلال خود را اعلام کرد ولی در سال 533 هَ . ق . مغلوب سلطان سنجر شد و بار دیگر طغیان کرد و خود را پادشاه خواند و قلمرو خود را تا حدود شهر...
-
پرآب
لغتنامه دهخدا
پرآب . [ پ ُ ] (ص مرکب ) (در سیب و امرود و لیمو و نارنج و غیره ) شاداب . طری . آبدار. دارای شیره ٔ نباتی بسیار : دانه [ انگور ] از خوشه ریختن آغاز کرده و پرآب است دلیل میکند که فائده ٔ این در آب این است . (نوروزنامه ). || دارای آب بسیار. که آب بسیار...
-
تبلور
لغتنامه دهخدا
تبلور. [ ت َ ب َ وُ ] (ع مص ) بلور شدن یا شبیه به بلور شدن چیزی . (از قطر المحیط). شبیه بلور شدن . (المنجد) . بلوری شدن جسمی . (ناظم الاطباء).جامد براق شدن جسم مایع... این لفظ فارسی است که بشکل مصدر عربی ساخته شده . (فرهنگ نظام ). || (اصطلاح شیمی ) ا...
-
تاجریزی
لغتنامه دهخدا
تاجریزی . (اِ مرکب ) گیاهی است که ثمرش در دوا استعمال میشود و نام عربیش عنب الثعلب است . (فرهنگ نظام ). گیاهی است که بته ٔ آن تاذرعی باشد و میوه ٔ آن خوشه هایی است . هر حبه ٔ آن به اندازه ٔ نخودی کوچک در اول سبز و سپس سرخ شود و دانه هاخرد در درون آن ...