کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردرگم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردرگم
لغتنامه دهخدا
سردرگم . [ س َ دَ گ ُ] (ص مرکب ) کنایه از سراسیمه و حیران . (آنندراج ).- رشته ٔ سردرگم ؛ رشته ای که سرش یافته نشود. (آنندراج ) : با رگ جان کرده ام پیوند آن موی میان رشته ٔ حبل المتینم رشته ٔسردرگم است . محسن تأثیر (از آنندراج ).رشته ٔ هر عقده ٔ کار...
-
واژههای مشابه
-
سردرگم شدن
لغتنامه دهخدا
سردرگم شدن . [ س َ دَ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبهوت و مات شدن . گیج شدن .
-
جستوجو در متن
-
کلاف
لغتنامه دهخدا
کلاف . [ ک َ ] (اِ) کلاو. کلافه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). کلافه ، کلابه . ریسمان پیچیده ٔ گرد دوک . نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یا رب این شهرچه شهری است که صد یوسف دل به کلافی بفروشند و خریداری نیست . (یادداشت ...
-
کلافه کردن
لغتنامه دهخدا
کلافه کردن . [ ک َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد آوردن . (آنندراج ) : شور خیال صرصر قهرت کلافه کرددستار را به فرق جهان پهلوان برق . اشرف (از آنندراج ).تا می توان به رشته ٔ طول امل مپیچ نکبت کلافه کردن مرد است عیب و عار. اشرف (از آنندراج ).|| مانن...
-
کلافه شدن
لغتنامه دهخدا
کلافه شدن . [ ک َ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )سرگشته و سراسیمه شدن . مضطرب گشتن . (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن . گیج شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن . دل گرفتن از گرما یا بخار گرم . (یادداشت به ...
-
گرد پای حوض گشتن
لغتنامه دهخدا
گرد پای حوض گشتن . [ گ ِ دِ ی ِ ح َ /حُو گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرد حوض گردیدن : از سر جوی عشوه آب ببندبیش از این گرد پای حوض مگرد. انوری .تشنه را خود شغل چبود در جهان گرد پای حوض گشتن جاودان . مولوی . || سردرگم و مبهم در جایی گشتن بواسطه ٔ ساختن کاری ...
-
پای حوض
لغتنامه دهخدا
پای حوض . [ ی ِ ح َ / حُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پایه ٔ حوض . || رسوائی . (فرهنگ رشیدی ). جای رسوائی و بدنامی . (برهان ).- گرد پای حوض گردیدن ؛ کنایه از آن است که سردرگم و مبهم در جای بگردد بواسطه ٔ ساختن کاری و یا بدست آوردن مطلبی . (برهان ) : ...
-
پیچ و خم
لغتنامه دهخدا
پیچ و خم . [ چ ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چین و شکن . گردش و تاب : آب عزم است ولی خائن طبعساده رنگست ولی پیچ و خم است . خاقانی .- جوانی و هزار پیچ و خم (هزارچم و خم ) ؛ با اطوار گوناگون : ای درّ آبدار جوانی ز پیچ و خم در آب شد ز شرم تو صد راه زیر ...
-
کلافه
لغتنامه دهخدا
کلافه . [ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) بمعنی کلابه و آن ریسمانی است خام که از دوک بر چرخه پیچند. (از برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). کلابه . کلاوه . کلاف . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رشته های درهم تابیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مبدل کلاوه و ...
-
یافه
لغتنامه دهخدا
یافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص ) بیهوده . (لغت فرس ) . هرزه و بیهوده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا). بیهوده و یاوه و باطل و بی معنی و هرزه . (ناظم الاطباء) : کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین می گردان که جهان یافه و گردانستا. دقیقی .سوی کاردانانش نامه نوشت که ...
-
پیچیده
لغتنامه دهخدا
پیچیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) درنوشته .لوله کرده . درنوردیده . نوشته . هر چیز که پیچیده باشد. (برهان ). || ملفوف . ملتوی . ملتوی به . لوی . رجوع به لوی شود. لفیف . (دهار). مطوی : بلیف خرما پیچیده خواهمت همه تن . منجیک .آنم که ضعیف و خسته تن می آیم جان...
-
کوچه
لغتنامه دهخدا
کوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) محله و برزن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بعضی گویند به معنی برزن است که به عرب محله خوانند. (برهان ).محله ٔ کوچک . برزن . (فرهنگ فارسی معین ) : پس در این کوچه نیست راه شماراه اگر هست ، هست آه شما. سنائی .هفت شهر عشق را ...
-
یاوه
لغتنامه دهخدا
یاوه . [ وَ / وِ ] (ص ) سخنان سردرگم و هرزه و هذیان و فحش و دشنام . (برهان ). [ سخن ] هرزه و بیهوده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بیهوده وهذیان . (اوبهی ). هذیان و هرزه . (سروری ). ایمه . (برهان ذیل ایمه ). بی معنی . مهمل . غاب . یافه : که نزدیک او فی...