کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردرد
لغتنامه دهخدا
سردرد. [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) صداع . درد سر.
-
جستوجو در متن
-
صداع کردن
لغتنامه دهخدا
صداع کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سردرد آوردن . سردرد آوردن بر اثر بانگ و فریاد : حریف جنگ گزیند تو هم درآور جنگ چو سگ صداع کند تن مزن برآور سنگ .مولوی .
-
اصفهان
لغتنامه دهخدا
اصفهان . [ اَ ف َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه تبریز و مراغه میان سردرد و لایجان ، در 14500 متری تبریز.
-
بادبند
لغتنامه دهخدا
بادبند. [ ب َ ] (نف مرکب ) نَزْله بند. معزمی که پاره ای دردها را چون سردرد و غیره با عزیمت علاج کند.
-
میگرنین
لغتنامه دهخدا
میگرنین . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) ترکیبی است از آنتی پی رین و کافئین و اسید سیتریک که به مقدار پنجاه سانتی گرم تا دو گرم در درمان میگرن و سردرد بکار می رود. (از کتاب درمان شناسی ج 1).
-
مسموم شدن
لغتنامه دهخدا
مسموم شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زهر خوردن . به زهر کشته شدن . (ناظم الاطباء). چیز خورانیده شدن . || از اثر یک ماده ٔ سمی دچار قی و اسهال و سردرد و سرگیجه شدن . مسمومیت یافتن . و رجوع به مسمومیت شود.
-
روزامارندا
لغتنامه دهخدا
روزامارندا. [ ] (یونانی ، اِ) ابن البیطار گوید: معنی لغوی آن ریشه ٔ گل سرخی (الاصل الوردی ) است . دیسقوریدوس گوید: این گیاهی است که در بلاد موسوم به ماقدونیا (مقدونیه ) میروید و شبیه قُسط (نوعی عود)، ولی سبکتر از آن است . دندانه دار است و اگر آن را ب...
-
عرق انگلیسی
لغتنامه دهخدا
عرق انگلیسی . [ ع ِ رَ ق ِ اِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح پزشکی ، ناخوشی عفونی خاصی است که با بثورات پوستی خاص پاپولی و وزیکوکی و با تب و لرز و تهوع و سرفه و سردرد و ترشح عرق فراوان همراه است . و به طور بومی در انگلستان و قسمتی از فرانسه ...
-
شقیقة
لغتنامه دهخدا
شقیقة. [ ش َ ق َ ] (ع اِ) شقیقه . شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویاننده ٔ گیاه میان دو پشته ٔ ریگ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گشاده ٔمیان دو ریگ . ج ، شقایق . (مهذب الاسماء). || شکاف و رخنه . ج ، شَقائ...
-
بیضة
لغتنامه دهخدا
بیضة. [ ب َ ض َ ] (ع اِ) تخم مرغ . ج ، بیض ، بیوض ، بیضات . (منتهی الارب ). یکی بیض . تخم پرنده و جز آن . (از اقرب الموارد). تخم مرغ . خاگ . مرغانه . چوزی . تخم (از مرغ و مرد). (یادداشت مؤلف ).- بیضةالدیک ؛ تخم خروس ، گویند بمعنی بیضةالعقر است چه ت...
-
تدرج
لغتنامه دهخدا
تدرج . [ ت َ رُ ](معرب ، اِ) تَذرُج . ج ، تَدارِج . پرنده ای خوش نقش و نگار و بلنددم . (المنجد). دراج ، فارسی است که معرب شده و اصل آن تَدَرو است . (از المعرب جوالیقی ص 91). معرب از تذرو فارسی است ، و بترکی قرقاول و در تنکابن و مازندران تورنگ نامند. ...
-
مصطکی
لغتنامه دهخدا
مصطکی . [ م َ طَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی ماستیخه ) صمغ زردرنگ که از درخت ضرو تراود. (یادداشت مؤلف ). یک نوع سم سقزی خوشبو و شبیه به کندر که آن را اراء و پلاجور و رماس و رماست و کیه نیز گویند و درخت آن را و کشک و ولمشک نامند. (ناظم الاطباء). صمغی اس...
-
خمار
لغتنامه دهخدا
خمار. [ خ ُ ] (ع اِ) کرب تب و صداع و رنج آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (ص ) می زده . (ناظم الاطباء). شراب زده . مخمور که در چشم و سر بر اثر شراب آثاری می ماند. (یادداشت بخط مؤلف ) : بدیده چو قار و به رخ چون بهارچو می خورد...
-
خونین
لغتنامه دهخدا
خونین . (ص نسبی ) منسوب به خون . || آلوده به خون . خون آلوده . (ناظم الاطباء) : کعبه پس از تو زمزم خونین گریست ز اشک زمزم فشرده شد چو حجر کز تو باز ماند. خاقانی .گویی که دوباره تیر خونین نمرود به آسمان برانداخت . خاقانی .جان از تنش تیمارکش چون چشم او...