کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردابه
لغتنامه دهخدا
سردابه . [ س َ ب َ ] (اِخ ) نام آبشاری است در آب گرم قزوین . (برهان ).
-
سردابه
لغتنامه دهخدا
سردابه . [ س َ ب َ ] (اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر اندلس . (برهان ).
-
سردابه
لغتنامه دهخدا
سردابه . [ س َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) سرداب است که خانه ٔ زیر زمین باشد و خانه ٔ تابستانی بسیار سرد. (برهان ). خانه ای که در زیر زمین سازند و حوض آب سرد دارد و در گرمی تابستان آنجا خواب و استراحت کنند. (انجمن آرای ناصری ). خانه ای که برای سرد کردن آب...
-
جستوجو در متن
-
سرداوه
لغتنامه دهخدا
سرداوه . [ س َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) سرداب و سردابه . (آنندراج ). بدان کلمات رجوع شود. لهجه ای است در سردابه که در جنوب خراسان نیز متداول است .
-
شرزاب
لغتنامه دهخدا
شرزاب . [ ش َ ] (اِ) سردابه . (یادداشت مؤلف ).
-
دخم
لغتنامه دهخدا
دخم . [ دَ ] (اِ) دخمه . مقبره . سردابه که مرده را در آن جای دهند. (از برهان ). سردابه را گویند که مردگانرا در آنجا جای دهند. (جهانگیری ) : چنین گفت با من ستاره شمارکه رستم کند دخم سام سوار. اسدی .رجوع به دخمه شود.
-
سغانه
لغتنامه دهخدا
سغانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) زیرزمین و سردابه . (برهان ) (آنندراج ).
-
ثغب
لغتنامه دهخدا
ثغب . [ ث َ غ َ ] (ع اِ)آبگیر در سایه ٔ کوه که آب خنک و خوش دارد و آنرا سردابه گویند. بقیه ٔ آبی که در وادی بماند. ج ، ثغاب .
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِ مرکب ) خانه ای را گویند که در زیر زمین سازند. (برهان ).خانه که در زیر زمین سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد ماند. (غیاث ). خانه ای که در زیر زمین سازند برای گرما. معرب است . (منتهی الارب ). بنایی است...
-
قاب
لغتنامه دهخدا
قاب . (اِخ ) قریه ای است در خاک مصر در طرف چپ رود نیل به فاصله ٔ بیست ونه هزارگزی جنوب شرقی «اسنه » و در نزدیکی خرابه های شهر قدیمی که به زبان قبطی «نخب » و به زبان یونانی «التیه » نامیده میشود قرار دارد. دارای آثار عتیقه و بعضی قبور قدیمه حاوی سرداب...
-
قندک
لغتنامه دهخدا
قندک . [ ق َ دَ ] (اِ) چراغ کم فروغی که عیاران دارند. (آنندراج ) (بهار عجم ) : بزودی قندک عیاری برافروزند که در این سردابه بوی نفسی و نشان کسی هست . (ظهیرای تفرشی ). || قسمی سیب کوچک و نرم و سپید و معطر و پیش رس . (یادداشت مؤلف ).
-
ترمسة
لغتنامه دهخدا
ترمسة. [ ت ُ م ُ س َ ] (ع اِ) سردابه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، یقال : حفر ترمسة تحت الارض .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حفر ترمسة؛ ای سرداباً. و در تاج العروس نویسد تاء زائد است . چه آن از رَمَس َالشی ٔ است ؛ پوش...
-
زیرزمین
لغتنامه دهخدا
زیرزمین . [ زی زَ ] (اِ مرکب ) سرداب و خانه ای که در زیر زمین بنا کنند. (ناظم الاطباء). منزل تابستانی در گرمسیرها که در زیر زمین سازند. اطاقها برای نشستن تابستان که در زیر طبقه ٔ اول در زمین حفر کرده سازند. سرداب . سردابه . سرداوه . بادغرد. غرد. خَم ...
-
ربابه
لغتنامه دهخدا
ربابه . [ رَ ب َ ] (اِ) رباب .سازی شبیه به طنبور بزرگ که رباب نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام سازی معروف و بعضی بر آنند که معرب رَواده است و معنی ترکیبی آن آواز حزین برآرنده ، چه ، رو، آواز حزین و آد، برآرنده ، و «ه » در این ترکیب برای نسبت است . تحقی...