کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِخ ) از بلوک قونقری نیم فرسخ جنوبی خورجان است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِخ ) از رستاق دره و طسوج ارونجرد. (تاریخ قم ص 116).
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف آباد پائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 232 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه و زیره است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 110 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و میوه و محصولات جنگل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِخ ) دهی در نه فرسخ شمال شکفت است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد ازد. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب . [ س َ ] (اِ مرکب ) خانه ای را گویند که در زیر زمین سازند. (برهان ).خانه که در زیر زمین سازند تا در گرما به آن پناه برند و آب در آنجا نگاه دارند تا سرد ماند. (غیاث ). خانه ای که در زیر زمین سازند برای گرما. معرب است . (منتهی الارب ). بنایی است...
-
سرداب
لغتنامه دهخدا
سرداب .[ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوشخانه ٔ بخش باجگیران شهرستان قوچان . دارای 246 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
واژههای مشابه
-
سرداب چاه
لغتنامه دهخدا
سرداب چاه . [ س َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه رشت و انزلی میان شالیکور و لشرود در 346500 گزی تهران واقع شده . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
سرادیب
لغتنامه دهخدا
سرادیب . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سرداب . (دهار). رجوع به سرداب شود.
-
شمج
لغتنامه دهخدا
شمج . [ ش َ م َ / ش َم ْج ْ ] (اِ) سرداب . || غار. (ناظم الاطباء).
-
سرداوه
لغتنامه دهخدا
سرداوه . [ س َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) سرداب و سردابه . (آنندراج ). بدان کلمات رجوع شود. لهجه ای است در سردابه که در جنوب خراسان نیز متداول است .
-
شالیکو
لغتنامه دهخدا
شالیکو. (اِخ )نام محلی در کنار راه رشت و انزلی میان رشت و سرداب چاه . واقع در 344 هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ).