کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخ چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرخ چشم
لغتنامه دهخدا
سرخ چشم . [ س ُ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چشم او سرخ باشد : عمر رضی اﷲ عنه مردی بود بلندقامت و تناور، سرخ چشم و اسمر. (مجمل التواریخ ). || کنایه از جلاد و مردم خونریز. (برهان ) (انجمن آرا) : جوقی از این زردگوش گاه غضب سرخ چشم هر یک طاغی و دیو رهبر ط...
-
واژههای مشابه
-
علی سرخ
لغتنامه دهخدا
علی سرخ . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) (پهلوان ...) وی از مقربان پهلوان اسد خراسانی بود که در سال 754 هَ . ق . بواسطه ٔ اینکه در کرمان عصیان کرده بودبا شاه شجاع جنگید. دشمنان پهلوان اسد خراسانی تصمیم گرفتند که وی را با زهر بقتل رسانند و برای اطمینان از نتیجه ٔ...
-
علی سرخ
لغتنامه دهخدا
علی سرخ . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) خوافی . مکنی به ابومسلم . وی در ملازمت سلطان ابوسعید بود و در فن کشتی گیری و تیراندازی مهارتی کامل داشت . ولی در مسابقه ای که با امیر عبدالرزاق در تیراندازی داد از وی شکست خورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356 شود.
-
علی سرخ
لغتنامه دهخدا
علی سرخ . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور، شهرستان بیجار. واقع در 40هزارگزی باختر حسن آباد سوگند، و 6هزارگزی شمال خاوری میدان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 330 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات ...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ُ ل ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر گلی که سرخ باشد. (برهان ). || ترجمه ٔ ورد است . (آنندراج ). ورد. (الفاظ الادویه ). گل سرخ دارای دسته های مختلف است و منجمله به نوع مخصوصی از تیره ٔ گل سرخ که گلبرگهای آن بسیار معطر و پرپر است . (گیا...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ِ س ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 15000 گزی جنوب فهلیان و 3000 گزی راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . دارای 47 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حمدادی بخش لنگه ٔ شهرستان لار واقع در 12500گزی شمال باختر لنگه و شمال کوه چیرو. هوای آن معتدل و دارای 52 تن سکنه است . آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی دارد. (ا...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ِ ل ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک رس . نوعی خاک است . مغرة. (الفاظ الادویه ). رجوع به طین مغره و مغره شود.
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دوآب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 29هزارگزی شمال باختراردل و 22هزارگزی راه عمومی . هوای آن معتدل و دارای 127 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، کتیرا، پشم و روغن است . شغل اهالی زراعت و گله ...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی باختر کوهدشت و 42هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت . هوای آن معتدل و دارای 480 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است . شغل ا...
-
گلوی سرخ
لغتنامه دهخدا
گلوی سرخ . [ گ ُ / گ َ ی ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرخ روده راگویند و آن محل گذشتن آب و دانه است . (برهان ) (آنندراج ). مری ، گلوی سرخ مردم و گوسپند و جز آن و آن سر معده و شکنبه است ، چسبیده به حلقوم . (منتهی الارب ).
-
گله سرخ
لغتنامه دهخدا
گله سرخ . [ گ َ ل َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهروبخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 70هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 29هزارگزی جنوب خاور راه شوسه ٔ ازنا به درود واقع شده است ، هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 257 تن است . آب آنجا از چشمه و قنات تأ...
-
گنبد سرخ
لغتنامه دهخدا
گنبد سرخ . [ گُم ْ ب َ دِ س ُ ] (اِخ ) این گنبد از میان پنج بقعه ٔ مراغه قدیم تر است ، بنایی است مربع و گنبدی مقرنس دارد که هنوز باقی است . این بقعه مرکب است از اطاقی که بر سکوی بلند قرار دارد و در میان سکو دخمه ای ساخته اند، این دخمه به هیچ وجه با ا...
-
گلو سرخ
لغتنامه دهخدا
گلو سرخ . [ گ ُ / گ َ س ُ ] (اِ مرکب ) مری و آن معده ٔ آدمی و شکمبه ٔ حیوان است چسبیده به حلقوم . (ولف ). غلقمه . (منتهی الارب ): فؤاد؛ آنچه به گلوسرخ آویخته باشد از گلو و شش و دل . (منتهی الارب ).