کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرخود
لغتنامه دهخدا
سرخود. [ س َ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) خودسر و خودمختار و مستقل . (آنندراج ). که ناصحی ندارد یا سخن بزرگتران خویش گوش ندارد. فسارگسسته . رها. آزاد. که به خود گذاشته باشند او را. آنکه شور نکند. آنکه به گفتار بزرگتران کار نکند. مستبد. خودرای . مهمل . خو...
-
واژههای مشابه
-
سرخود بار آمدن
لغتنامه دهخدا
سرخود بار آمدن . [ س َ خوَدْ / خُدْ م َ دَ ] (مص مرکب ) مطلق و بی ادب بزرگ شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
حکر
لغتنامه دهخدا
حکر. [ ح َ ک َ ] (ع مص ) ستیهیدن . لجاج کردن . || سرخود شدن بچیزی . سرخود شدن . استبداد کردن . || (اِ) غله که نگاهدارند تا بگرانی فروشند. حُکَر. || لجاج . || استبداد. || آب جمع شده . (منتهی الارب ).
-
حکر
لغتنامه دهخدا
حکر. [ ح َ ک ِ ] (ع ص ) نعت از حکر. محتکر. احتکارکننده . || ستیهنده . || سرخود. مستبد. (منتهی الارب ).
-
بی رادع و مانع
لغتنامه دهخدا
بی رادع و مانع. [ دِ ع ُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ) سرخود و لگام گسیخته . که پیش گیرنده و بازدارنده ندارد. و رجوع به رادع و مانع شود.
-
ولگرد
لغتنامه دهخدا
ولگرد. [ وِ گ َ ] (نف مرکب ) ول گردنده . رها. سرخود. بیکاره . هرزه گرد. آواره . بی جا و مکان : زن ولگرد. سگ ولگرد. رجوع به ول شود.
-
بی لجام
لغتنامه دهخدا
بی لجام . [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لجام = لگام ) بی لگام . بی افسار. || سرخود. یله و رها. - آب بی لجام خورده بودن ؛ سر خود بار آمده بودن . (یادداشت مؤلف ).
-
فسارآهخته
لغتنامه دهخدا
فسارآهخته . [ف َ / ف ِ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) افسارگسسته . بی بندوبار. دهنه سرخود. (یادداشت بخط مؤلف ) : کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بیطاقت ترا دیدم به برنائی فسارآهخته و لانه (!).کسائی .
-
فسارگسسته
لغتنامه دهخدا
فسارگسسته . [ ف َ / ف ِ گ ُ س َ س ْ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) افسارگسسته . افسارسرخود. مهارگسسته . خلیعالعذار. سرخود. بی بندوبار. که پای بند هیچ قانون و مقرراتی نباشد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به افسارگسسته شود.
-
مهارگسسته
لغتنامه دهخدا
مهارگسسته . [ م َ / م ِ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) سرکش و گستاخ . (ناظم الاطباء). خلیعالعذار. || افسارگسسته . سرخود. خودسر. (از یادداشتهای مؤلف ) : اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت . (سندبادنامه ص 131).
-
لاف پیمای
لغتنامه دهخدا
لاف پیمای . [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) لاف زن : مکن خود را تسلی از علاج لاف پیمایان ز خاموشان طلب کن نسخه ٔ درد سرخود را.دانش (از آنندراج ).
-
متطأطی
لغتنامه دهخدا
متطأطی ٔ. [ م ُ ت َ طَءْ طِءْ ] (ع ص ) کسی که پست می کند و فرو می افکند سرخود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطأتطاء شود. || زمین پست پایمال شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
افسارگسسته
لغتنامه دهخدا
افسارگسسته . [ اَ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بی تربیت . خلیعالعذار. لاابالی . فسارگسیخته . بی بندوبار. فسارآخته . دهنه سرخود. خودکامه . افسارگسیخته . (یادداشت مؤلف ).