کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مشقاءة
لغتنامه دهخدا
مشقاءة. [ م ِ ق َ ءَ ] (ع اِ) شانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شاخ سرخار. (منتهی الارب ). میل سرخار. (ناظم الاطباء).
-
سرخ مرد
لغتنامه دهخدا
سرخ مرد. [ س ُ م َ ] (اِ مرکب ) نازک بدن است و آن رستنیی باشد که برگش به برگ بستان افروز ماند و ساق آن سرخ و خوش آینده بود. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) : چه شک آنجا که آن سرخار شد پست دمد گر سرخ مرد از خاک پیوست . امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).سرخ...
-
مندمی
لغتنامه دهخدا
مندمی . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ایلات کرد ایران است که شعب آن عبارتند از: 1 - محمد مرادی که مرکب از 500 خانوار است و در کردستان ، شهر زور و زهاب مسکن دارند. 2 - تاری مرادی که در حدود 400 خانوار است و در قرخ لروکانی دریژ سکونت دارند، این تیره به زراعت ...